به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه قرن، مهران مدیری نامی آشنا برای مخاطبان تلویزیون و طرفداران آثار طنز میشود. مهران مدیری از سال ۱۳۷۲ و با مجموعه «پرواز ۵۷» مشغول طنزسازی است. او در دورهای در اواخر دهه هفتاد به اوج شهرت رسیده بود و با ساخت سریالهای ۹۰ شبی سکان طنز تلویزیون را در دست داشت. در دهه ۸۰ با همکاری با پیمان قاسمخانی با ساخت آثاری چون” پاورچین”،” شبهای برره”،” مرد هزار چهره” همچنان در اوج ماند اما این شرایط با آغاز دهه ۹۰ آرام آرام تغییر پیدا کرد و از کیفیت آثار او کم کرد. شکست مهران مدیری از زمانی آغاز شد که او به شبکه نمایش خانگی رفت و بیهوده اندیشید که با دور زدن خط قرمزهای تلویزیون میتواند مخاطب را راضی نگه دارد. این سیر قهقرایی آثار او با سریال ناتمام ” قهوه تلخ” آغاز شد و با ” ویلای من”،” شوخی کردم”،” عطسه” ادامه یافت. آثاری که گرچه محتوای آنها ناهنجاری اخلاقی و عرفی چمدانی نداشت اما تکرار تجربههای موفق پیشین او بودند و مخاطب را دلزده میکردند.
در واقع با فاصله افتادن میان مدیری با برادران قاسمخانی، امیرمهدی ژوله، سروش صحت و بازیگرانی مثل سیامک انصاری، هادی کاظمی و محمدرضا هدایتی و از هم پاشیدن گروهی که سالها با هم کار میکردند، مدیری دیگر آن توان سابق را نداشت. در این میان مدیری سریال درحاشیه ۱ و ۲ را برای تلویزیون با رویکرد انتقادی وسیاسی ساخت که باز هم چندان جالب نبودند و در نتیجه او بار دیگر به شبکه نمایش خانگی رفت تا اینبار با نمایش زندگیهای اشرافی و لوکس که با آثار منوچهر هادی پایشان با نمایش خانگی و سینما باز شده بود، مخاطب حسرت زده قشر متوسط و پایین جامعه را جذب نماید. آثاری که در آن فقر نعنای بیرونی خود را نداشت. آثاری که چه در کارگردانی ، چه بازیگری و برنامه سازی همه از فضا و صحنه پردازی های لاکچری و پر زرق و برق برخوردارند. فضاهایی که مشخصا هزینههای بسیاری را برای تهیه کننده داشتهاند. تغییر راه مدیری از ساخت فیلم ها و سریالهای محبوب که حرف دل مردم جامعه بود به ساخت آثاری بیزینسی و تجاری سازی شده برای فروش و درآمد بیشتر کاملا مشهود است. ” دراکولا” و ” هیولا” ثمره این رویکرد مدیری هستند. این دو تثر اما در سیر ویرانی آثار مدیری، یک پدیده هستند و نمونه دقیق و درست «خوردن نان به نرخ روز». در آنها هیچ ایدهای، متنی، فکری و راهبردی وجود ندارد و ظاهرا تنها چیزی که هست، سرمایه است و نتیجهاش میشود یک قصر، چند لوکیشن شیک، ماشینهای گرانقیمت، غذاهای لذیذ، ببر و شترمرغ و اسب به مقدار لازم، چند قطعه ترانه با صدای مهران مدیری و دیگر هیچ.
مدیری بعد از این شکست رئالیتی شوی ” دورهمی” را در شبکه نسیم جلوی دروبین برد. برنامهای که سری نخست آن بدلیل صمیمت فضا و گفت و گوهای بدیع با سلبریتیها توانست مخاطب را راضی نگه دارد اما به تدریج این برنامه نیز به ورطه تکرار افتاد و به ویژه در سری آخر آن که با هزینه هنگفت به شیوه مسابقه اجرا شد، عملا دیگر مخاطبی نداشت. تا اینجای کار باز هم مهران مدیری به سبب سابقه خوبی که آثارش در ذهن مخاطبان داشت باز هم محبوب بود اما در سال ۱۴۰۱ مدیری که تا پیش از آن اصولا درباره اتفاقات سیاسی جامعه اظهار نظر مستقیم نکرده بود و فقط در آثارش انتقادات بجایی از مسئولین مینمود، تحت تأثیر جو مسموم فضای مجازی و ترس از براندازان و معاندان نظام، در اظهار نظری عجولانه آن هم در خارج از کشور با انتشار ویدئویی در واکنش به مرگ مهسا امینی به حمایت از اغتشاشگران پرداخت و اعلام نمود صداوسیما حق ندارد حتی یک فریم از آثار او را دیگر پخش کند.این سخنان درحالی بود که بنابراظهارات سازندگان برنامه دورهمی او برای این برنامه ۳ میلیارد تومان دستمزد دریافت کرده بود. پخش شدن این خبر سبب منفور شدن چهره مدیری در نزد عامه مردم شد، مردمی که او را ترسو و نان به نرخ روز خور نامیدند.
مدتی بعد از این جریانات از آنجا که مسئولان فرهنگی و حتی قضایی کشور مماشات بی منطقی را درمورد سلبریتیهای حامی اغتشاشات پیش گرفتند، مدیری هم بدون عذرخواهی از اظهارات مغرضانه خود که همانا مصداق آب به آسیاب دشمن ریختن بود، به عرصه فعالیت بازگشت. او ابتدا در سینما فیلم ” ساعت ۶ صبح” را ساخت که شکست دیگری در کارنامه او بود، و در ادامه با ساخت رئالیتی شوی ” اسکار” به شبکه نمایش خانگی رفت. او با سروصدای زیادی برنامه «اسکار» را پخش کرد که اینجا هم حاشیهها به داد این برنامه نرسیدند. «اسکار» در فرم و محتوا برنامهای ضعیف و فاقد جذابیت بود و امکانی برای برقراری مخاطب نمیداد. برنامهای که با دعوت از چهرههای تکراری خیلی زود به تکرار افتاد و نتوانست حرف تازهای بزند. «اسکار» در مقایسه با رئالیتیشوهای دیگر نمایش خانگی حرفی برای گفتن نداشت. بعد از این تجربه ناموفق هم مدیری که انگار خود را موظف به ساخت برنامه به هرقیمتی میداند مسابقه ” گل یا پوچ” را روانه شبکه نمایش خانگی کرد. «گل یا پوچ» در تمام جزئیاتش سعی داشت با تحریک نوستالژی تماشاگر او را به تماشای این برنامه ترغیب کند. یک بازی قدیمی، طراحی صحنه با استفاده از عناصر سنتی مثل پردههای نقاشی قهوهخانهای و حتی نورپردازی متناسب با فضای سنتی نوعی استفاده از نوستالژی مارکتینگ است اما در نهایت شکست خورد و به هدفش نرسید؛ چون مایه اصلی کار قوام لازم را نداشت و اینهمه بزک و دوزک به دادش نرسید.
مهران مدیری که گویی بازهم در ساخت آثار ناموفق و شکست خورده هنوز خسته نشده است، در جدیدترین ساخته اش سریال” قهوه پدری” را باز هم در شبکه نمایش خانگی ساخته است. سریال “قهوه پدری” که قرار بود با نام «پدر قهوه» منتشر شود، به نوعی ادامه داستان کمدی دو سریال قبلی مهران مدیری، یعنی هیولا و دراکولا را روایت میکند؛ داستان در مورد خانوادهای است که با همفکری هم، برای به دستآوردن سود مالی زیاد، تصمیم به واردات قهوه میگیرند و اتفاقا در این کار بسیار موفق میشوند، تا آنجا که شخصیت اصلی به «پدر قهوه» شهرت پیدا میکند. سریالی که تکرار همان دلایل عدم موفقیت کارهای اخیر مدیری است. آسیبهای فیلمنامه «قهوه پدری» تنها به کمملات بودن آن منحصر نمیشود و این سناریو چه از نظر تکراری بودن داستان یک خانواده فلاکتزده فرهنگی که بارها دستمایه آثار مختلفی قرار گرفته، چه از نظر کلیشهای بودن و تکراری بودن بسیاری از جزئیات سریال از جمله شخصیتهایی که انگار هر کدام از یک سریال به فضای «قهوه پدری» پا گذاشتهاند، چه از نظر شوخیهای تکراری و چه بسیار عوامل دیگر از جمله بازیهای بهشدت بد که اتفاقی نوظهور در کارنامه مهران مدیری محسوب میشود، حامل آسیبهای بسیاری است.”یکی دیگر از ضعفهای اصلی «قهوه پدری» عدم توفیق در شخصیتسازی و حتی تیپسازی است. سرآمد شکستخوردگان، جواد رضویان است که تلاش او برای خلق یک کاراکتر بامزه جواب نداده و تبدیل به نقطه ضعف سریال شده. ژاله صامتی در لحظات زیادی یادآور «زیرخاکی» است.
در پایان باید گفت مدیری بعد از ناکامی در تلویزیون و به تبع همصنفانش در سودای رسیدن به سود بیشتر و استفاده از فضای بی در و پیکر نمایش خانگی و حتی سینما در چندسال اخیراز نمایش خانگی به سینما و از سینما به نمایش خانگی در حال رفتوآمد است اما در هیچ کدام آورده خاصی ندارد. سیر نزولی و قهقرایی این کارگردان و بازیگر سرشناس، مدتی است شروع شده و خودش هم با انتخابهایش به این سیر سرعت بخشیده است. یکی از دلایل اصلی ادامه افت مدیری، بی شک سکوت یا حمایت بیدلیل رسانههاست. در تمام این سالها، نقدهای جدی و صریح درباره آثار او به ندرت شنیده شده است. مدیری در فضای رسانهای ایران، همچنان به عنوان یک اسطوره دستنیافتنی معرفی میشود، حتی اگر آثار اخیرش هیچ نشانی از روزهای اوج نداشته باشد و چیزی جز تلف کردن وقت و پول مخاطب نباشد. در این میان مسئولان و مدیران فرهنگی کشور باید پاسخگو باشند که چرا همچنان به افرادی چون مدیری بها میدهند؟ چرا نمیخواهند قبول کنند جوانان خوش ایده و مستعد بسیاری در عرصه فرهنگ و هنر وجود دارند که نیازمند اندکی حمایت و سرمایه گذاری هستند؟
*نفیسه ترابنده
پایان/*
.