ما از افراد کلیشهای میسازیم تا خودمان را راهنمایی کنیم که چگونه آنها را مدیریت کنیم، اما سپس به گونهای عمل میکنیم که آنها را وادار میکنیم تا با برچسب مطابقت داشته باشند. برچسب زدن به دیگران نمونه ای از اثر بازیگر/ناظر است (جونز و نیسبت، ۱۹۷۱)، یا خطای انتساب اساسی، همانطور که از آن نام برده می شود. این تمایل به نسبت دادن رفتار خود به مجموعه پیچیده ای از شرایط، حالات و شرایط ضروری است، در حالی که رفتار دیگران را به شخصیت یا هویت نسبت می دهیم. اگر ما رانندگی روی شانه یک بزرگراه متوقف شده، نتیجه وزن کردن چندین متغیر است. اگر شخص دیگری این کار را انجام می دهد، به این دلیل است که آنها یک تند و تیز بی حوصله هستند.
این اثر مدتهاست شناخته شده است. در آنا کارنیناتولستوی می نویسد: «هرکسی که به جزییات پیچیدگی شرایط پیرامونش را می داند، نمی تواند تصور کند که پیچیدگی این شرایط و دشواری روشن کردن آنها، چیزی استثنایی و شخصی است، مخصوص خودش است و هرگز تصور نمی کند. که دیگران به اندازه او با مجموعه ای پیچیده از امور شخصی احاطه شده اند.»
در واقع، ادبیات عالی (و درمان خوب) را می توان به عنوان تلاشی برای کشف “پیچیدگی شرایط” و تسهیل همدلی با دیگران (یا در درمان، با سایر جنبه های خود) با “روشن ساختن آنها” درک کرد.
پس خرد را میتوان بهعنوان بزرگنمایی بر روی دیگران و کوچکنمایی از خود، استقبال با کنجکاوی از آنچه دیگری است و خندیدن با محبت به آنچه نیست توصیف کرد. بنابراین فروتنی فکری موضعی ارزشمند است اما چالشی برای اتخاذ آن است (ون تونگرن، ۲۰۲۴)، زیرا میخواهیم حق با ما باشد و میخواهیم عدم اطمینان را کنار بگذاریم. این نگرش – خندیدن به خود محتاطانه و در عین حال درک پیچیدگی زمینهای هر چیزی که با آن همذات پنداری نمیکند – در خودسازی، در درمان و در عدالت اجتماعی ارزشمند است، اما هیچجا فواید آن به اندازه زوجها نیست.
زوجها کانون درگیریهای بین تیپهای شخصیتی هستند، اما کلیشهای بودن شریک زندگیتان بهعنوان یک شخصیت، نوع شخصیت را تقویت میکند. به خودشیفتگی و وابستگی نگاه کنید. شما می خواهید طرف مقابل یا حداقل رابطه را در اولویت قرار دهید، اما چگونه می خواهید از خود در برابر سوء استفاده محافظت کنید؟ شما می خواهید از خود و نیازهای خود دفاع کنید، اما چگونه می خواهید از شریک زندگی خود در برابر بولدوزر شدن توسط شما محافظت کنید؟
بسیاری از زوجها تضاد بین خودشیفتگی و وابستگی را حل میکنند، برای مثال، با اختصاص یک سری نیاز به یکی از آنها و مجموعه دیگر به دیگری. یکی سیاره است و دیگری ماهواره. یکی دیوا است، دیگری مدیر. یکی بیمار خود شیفته و دیگری پرستار مراقب است. حمایت اجتماعی از این تقسیم نقش ها نیز رایج است. در بسیاری از مکانها، زوجهای مستقیم مرد را به عنوان کسی که نگران استقلال و زن را به عنوان کسی که نگران ارتباط است شناسایی میکنند. شوهر باید سر کار برود و زن از او می خواهد که زمان بیشتری را با خانواده بگذراند. فمینیسم و پیشرفت در پذیرش زوجهای همجنسگرا، حداقل در آمریکا، احتمال اینکه خودشیفتگی و وابستگی بر اساس جنسیت تقسیم شود، کمتر شده است.
آنچه تقسیم نقش ها را ثابت می کند، اثر بازیگر- ناظر است. خودشیفته ها خودشان را خودشیفته نمی بینند. آنها خود را در حال انجام کارهای ضروری می بینند، به ویژه با توجه به ناکارآمدی یا کسل کننده بودن شریک زندگی خود. شرکای وابسته خود را وابسته نمی بینند. آنها خود را در حال انجام کارهای ضروری می بینند، به ویژه با توجه به خودخواهی شریک زندگی خود. این همچنین در مورد تقسیمات دیگر، مانند تقسیمات بین منظم و آشفته، ماجراجو و قابل اعتماد، یا صرفه جویی و ثروتمند صادق است.
زوج ها اغلب از اهداف رقابتی خود در این موضوعات آگاه هستند و برای سازش با یکدیگر یا تسلط بر یکدیگر تلاش می کنند. راه حل بهتر این است که آنها هویت خود را با نقش هایشان کاهش دهند و اهداف متقابلی را توسعه دهند که منابع و نیازهای آنها را بهینه می کند. این در زوج درمانی با توقف عمل و بزرگنمایی هر زمان که یکی از اعضای زوج مرتکب خطای اسناد اساسی شود، انجام می شود. در نهایت – و طولی نمی کشد، زیرا بسیار لذت بخش است که با آنها به عنوان یک پیچیدگی و نه به عنوان یک سادگی رفتار شود – زوج یاد می گیرند که خودشان این کار را انجام دهند، و از علامت تایم اوت استفاده می کنند نه برای کنترل مکالمه، بلکه برای اطمینان از عدم انجام آن. کلیشه ای کردن یکدیگر
برخی از زوج ها شامل یک یا دو عضو مبتلا به اختلالات شخصیتی هستند، که در این زمینه به سادگی به این معنی است که فرد به طور غیرعادی به نقش وابسته، صرفه جو، برتر، سخت کوش یا هر چیز دیگری متعهد است. درمانگر، و در نهایت زوج، می توانند این تعهد را به هزینه های آن مرتبط کنند، که معمولاً به فقدان شادی، رابطه جنسی، خنده و بازیگوشی در تعاملاتشان منجر می شود. یکی دیگر از اعضای زوج غالباً حوصله این چیزها را ندارد، زیرا به عنوان فردی تنبل، نیازمند، ولخرجی نالایق یا هر چیز دیگری توصیف شده است.
به عنوان یک مثال گویا، همسر در پارک موازی بد است. بسیاری از زوج ها، در تجربه من، فکر می کنند این خنده دار است، زیرا همسر به وضوح یک انسان شایسته است. اما برخی از زوجها از این نقص در یک ویژگی شخصیتی استفاده میکنند و شخص دیگر از آن برای ادعای برتری به طور کلی استفاده میکند. پارکر بد احساس می کند که در حال مبارزه است و عصبانیت آنها باعث می شود که با ماشین روبروی خود برخورد کنند و این کلیشه را اصلاح کنند یا احساس تسلیم شدن دارند و عادت می کنند که اجازه دهند همسر برتر رانندگی کند. درعوض، یک زوج درمانگر می تواند به زوج کمک کند تا بپرسند که پارک موازی چگونه به معیار اصلی شایستگی تبدیل شده است. سکوت محبت آمیز پارکر خوب از طریق چندین چرخش فرمان به سرعت با رفتار سرزنده و دلپذیر پارکر بد در هر رویدادی که به سمت آن می روند تقویت می شود.
روابط ضروری خوانده می شود
بدیهی است که افراد دارای شخصیت یا شخصیت یا شیوه هایی هستند که تمایل دارند. اما همانطور که درمان به افراد کمک میکند رشد کنند – گاهی اوقات دردناک است – با رفتار با آنها به عنوان «آنچه میبینید همه چیز نیست»، زوجها میتوانند با درک پیچیدگی زمینهای این کار را برای یکدیگر انجام دهند.