۰۸:۱۵ - ۱۴۰۳/۱۱/۲۰

چشم بادومی؛ مسخ فرهنگی یا بحران هویت؟/ روایت جسورانه ابراهیم امینی از شکاف نسلی و تأثیر کی‌ پاپ!

چشم بادومی درباره دختری نوجوانی به نام مائده است که عاشق یک خواننده کره ای به نام جونگ هیون است و می خواهد به خاطر او به سئول برود، خواننده کره ای خودکشی می کند. مائده که شکل و ظاهرش را هم شبیه او کرده، به جنون رسیده و فکر می کند که خودش ...

چشم بادومی؛ مسخ فرهنگی یا بحران هویت؟/ روایت جسورانه ابراهیم امینی از شکاف نسلی و تأثیر کی‌ پاپ!

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه قرن، چشم بادومی اولین ساخته ابراهیم امینی در مقام کارگردان  است. فیلمنامه این فیلم کار مشترک ابراهیم امینی و علی محمد حسام فر است. سجاد نصراللهی نیز تهیه کننده این فیلم است.

 

ابراهیم امینی که در این سال ها همکاری زیادی با محمدحسین مهدویان داشته و فیلمنامه فیلم هایی چون ایستاده در غبار، درخت گردو، لاتاری، مردبازنده ، موقعیت مهدی و… را در کارنامه خود دارد. چشم بادومی هم مانند زیبا صدایم کن کاری از کانون پرورش فکری کودک و نوجوان است و جالب اینکه سوژه در هر دو فیلم نوجوان است

 

چشم بادومی درباره دختری نوجوانی به نام مائده است که عاشق یک خواننده کره ای به نام جونگ هیون است و می خواهد به خاطر او به سئول برود، خواننده کره ای خودکشی می کند. مائده که شکل و ظاهرش را هم شبیه او کرده، به جنون رسیده و فکر می کند که خودش جونگ هیون است و هویت واقعی خود را نادیده می گیرد. مادر و پدرش هر چه تلاش می کنند که حال او بهتر شود، موفق نمی شوند و در نهایت پدربزرگش راهی برای همدلی با او پیدا می کند. ستایش دهقان در نقش مائده، ساره بیات و علی قربانی در نقش مادر و پدر مائده و مهدی هاشمی در نقش حسن، پدربزرگ بازی می کنند.

 

داستان چشم بادومی سوژه بسیار جدید و قابل تا ملی دارد و مطابق با واقعیت است. چندسالی هست که موجی از علاقه به سریال ها و انیمیشن ها و خوانندگان کره ای در بین نوجوانان ایرانی، زیاد شده و هیچ کجا هم این مسخ فرهنگی جدی گرفته نشده و برای علاج آن کاری انجام نمی شود. نوجوانانی که دقیقا در دوره شکل گیری هویت، به جای بازگشت به اصالت ایرانی خود و ساختن هویتی متمدنانه بر مبنای تمدن چند هزار ساله ایرانی، ذوب در فرهنگ کره جنوبی شده و زندگیشان را بر مبنای آن پیش می برند؛ ظاهرشان را شبیه هنرمند مورد علاقه شان می کنند، غذاهای کره ای می خورند، زبان کره ای یاد می گیرند و… نسل به اصطلاح “زد “که با پدر و مادرشان شکاف نسلی زیادی داشته و سبک زندگی متفاوتی دارند.

 

کی پاپ موسیقی پاپ کره جنوبی است که اولین بار در سال ۱۹۹۳ با یک گروه دونفره  که  تحت تاثیر رپ آمریکا بودند، به شهرت رسید، نسل دوم کی پاپ از سال ۲۰۰۵ تا ۲۰۱۱ توانست با برگزاری تورهای خارجی به شهرت جهانی دست یابد و نسل سوم هم از سال ۲۰۱۳ تا ۲۰۱۸ طرفداران بسیاران را در کره جنوبی و جهان به خود جلب کرد. شخصیت جونگ هیون که مائده عاشق اوست، متعلق به همین نسل از کی پاپ ها بوده و در سال ۲۰۱۷ خودکشی می کند. مرگ او تاثر عده زیادی از طرفدارانش در کره و کل جهان را در پی دارد و هوادارانش با چشمانی اشکبار در سراسر جهان برایش مجلس یادبود گرفتند. و بسیاری از هواداران مانند جونگ هیون خودکشی کردند. گویی این خواننده افسردگی را مانند یک بیماری مسری به طرفدارانش نیز انتقال داده است. او تنها خواننده کره ای نیست که در بیست و چند سالگی به دلیل بیماری افسردگی خودکشی کرده و مرگ او و دیگر دوستانش باعث شد تا مردم خواستار توجه بیشتر به هنرمندان و سلامت روان آنها باشند.

 

اینکه سینماگر به سراغ چنین موضوع حساسی رفته به خودی خود مستحق تقدیر و تشکر است؛ چراکه دهه شصتی ها روحیه و زیست کاملا متفاوتی نسبت به دهه هشتادی ها دارند و این تفاوت راه را برای درک متقابل، طولانی و سخت می کند. اما ابراهیم امینی و تیمش سعی کرده اند با مطالعه و تحقیق و مشاهده نزدیکترین روایت به نوجوان دهه هشتادی را داشته باشند. امینی، مائده متولدِ تهران و عاشق موسیقی کی پاپ و جونگ هیون را به روستای باستانی انشان(جایی نزدیک شیراز و تخت جمشید) می برد که زادگاه کوروش هخامنشی است و احتمالا نمادپردازانه آنجا را فقط برفی و بارانی و بی­بر نشان می دهد تا فاصله نسل جدید ایرانیان را از فرهنگ پربارشان نشان دهد.

 

ایده و دغدغه امینی در ساخت چشم بادومی ستودنی است اما در اجرا ضعف های زیادی دارد که بیشتر به فیلمنامه و داستان باز می گردد. شخصیت ها از عوامل اصلی شکل گیری درام هستند و در این فیلم شخصیت ها درست شکل نگرفته اند و به تبع آن روابط بین شخصیت ها نیز باورپذیر نیست. بیننده هیچ عمقی از ارتباط بین مائده و مادر و پدرش را نمی بیند. به جز گفتار روایت گونه یا همان صدای راوی مهدی هاشمی در مورد خودش و گذشته هیچ نشانی از چگونگی ارتباط ملوک(مادر مائده) با پدرش در کودکی وجود ندارد. فیلمساز مخاطب را در همان سردرگمی ای قرار می دهد که ملوک به عنوان مادر گیر کرده و او هم مانند ملوک نمی داند که چرا و از چه زمانی بین مائده و پدر و مادرش چنین شکافی ایجاد شده است. در حالیکه می شد با نشان دادن چند سکانس به کیفیت مادری ملوک و ارتباط ناکارآمدش با فرزندانش اشاره کرد. ساره بیات حال استیصال و درماندگی ملوک در مادری را به خوبی نشان داده است.

 

تدوین خوب نیست و فیلم را دیریاب کرده است. لوکیشن ها غریبند. شیراز مثل شمال همواره بارانی است، مشخص نیست کدام دریا در نزدیک انشان یا تهران است. راه دراز بین شیراز تا تهران چگونه طی می شود؟ کدام مدرسه دانش آموز با موی صورتی را می پذیرد؟ چرا لهجه شیرازی بازیگرها قطع و وصل می شود؟ و… برخلاف این موارد موسیقی سخاوت دوست فهم دقیقی از روایت دارد و به خوبی قصه را همراهی می کند. در ابتدا موسیقی تند و در پایان بندی فیلم، ایرانی می شود و برای بازگشت مائده به خودش فضاسازی می کند.

 

به طور کلی امینی در حد بیان مسئله خوب عمل کرده و فیلم او می تواند آغازگر جلب توجه به مسئله مهم نوجوان و مسخ فرهنگی نسبت به فرهنگ کره جنوبی باشد. در واقع دیدن بحران، قدم اول برای فهم و حل بحران است. در چشم بادومی خبری از تخطئه و قضاوت نیست و صرفا طرح موضوع می کند. نه نسل پدر و پدربزرگ را مقصر جلوه می دهد و نه نسل مائده را خطاکار و شاید نقطه قوت فیلم هم همین روایت بی طرف باشد. گویی فریاد می زند” من این مسئله را دیدم کاش شما هم ببینید، شاید برایش راه حلی پیدا شود” و البته به قدر خودش هم راه حل ارائه داده است؛ حسن با بازی خوب و گرم مهدی هاشمی کسی است که با نگاه کردن به صندوقچه خاطرات و یادآوری بخشی از گذشته اش که بیشترین شباهت را به حال فعلی مائده دارد، می تواند او را بفهمد و همین فهم، پلی برای ارتباط می سازد تا شاید مائده از طریق همین پل به هویت واقعی خویش بازگردد. به قول مهدی هاشمی یا همان حسن جیمز:( دنیا جیمز دین و جونگ هیون زیاد داره ، ولی حسن و مائده فقط یدونه داره.)

*مریم معیری/ کارشناس ارشد ادبیات و فعال فرهنگی

پایان/*

.

 

مطالب مرتبط