روانشناختی رفتاری

سندروم فریبنده در علم روانشناسی به چه معناست؟/چه کسانی دچار آن میشوند؟

همه ما می خواهیم احساس کنیم که به خود تعلق داریم - در محل کار، در روابطمان و در زندگی مان.56 تا 82 درصد از افراد، در هر جنسیت، پیشینه و سن، در برخی مواقع احساسات فریبنده را تجربه کردند

سندروم فریبنده در علم روانشناسی به چه معناست؟/چه کسانی دچار آن میشوند؟

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه قرن، همه ما می خواهیم احساس کنیم که به خود تعلق داریم – در محل کار، در روابطمان و در زندگی مان.۵۶ تا ۸۲ درصد از افراد، در هر جنسیت، پیشینه و سن، در برخی مواقع احساسات فریبنده را تجربه کردند.برای اطلاعات بیشتر اندیشه قرن را دنبال کنید.

امتیاز کلیدی

سندروم فریبنده یا  ایمپوستر می تواند آزمایش خوبی برای این باشد که چقدر واقعاً چیزی می خواهید.
احساس شک و تردید می تواند فرصتی برای خود اندیشی باشد.
سندرم ایمپوستر می تواند محرک قدرتمندی برای توسعه مهارت و کسب دانش باشد.

سندروم فریبنده در علم روانشناسی به چه معناست؟/چه کسانی دچار آن میشوند؟

سندروم فریبنده در علم روانشناسی به چه معناست؟/چه کسانی دچار آن میشوند؟

سندروم بی کفایتی ؟یا احساس ترس از خود

همه ما می خواهیم احساس کنیم که به خود تعلق داریم – در محل کار، در روابطمان و در زندگی مان. با این حال، آنهایی از ما که به برتری می‌روند، اغلب خود را در حال پیگیری دستاوردها و دستاوردها می‌دانند. اما با این درایو ممکن است احساس متفاوتی ایجاد شود، نگرانی از خوب نبودن کافی. یا بدتر از آن، اینکه ممکن است کسی متوجه شود که ما کلاهبردار هستیم.

این احساسات بی کفایتی به طرز شگفت آوری رایج هستند. در واقع، یک بررسی جامع در سال ۲۰۲۰ از ۶۲ مطالعه با بیش از ۱۴۰۰۰ شرکت‌کننده نشان داد که ۵۶ تا ۸۲ درصد از افراد، در هر جنسیت، پیشینه و سن، در برخی مواقع احساسات فریبنده را تجربه کردند.

حتی افراد استثنایی هم دست و پنجه نرم می کنند و دستاوردهای خود را کم اهمیت جلوه می دهند. به عنوان مثال، مایا آنجلو، که پس از نوشتن ۱۱ کتاب، فکر کرد: “…من یک بازی روی همه اجرا کردم و آنها من را پیدا می کنند.” آلبرت انیشتین به همان اندازه از دستاوردهای خود انتقاد کرد و اظهار داشت: «ارزش اغراق‌آمیز که برای زندگی‌ام در نظر گرفته می‌شود باعث می‌شود که من به شدت بیمار باشم. احساس می کنم مجبورم خودم را یک کلاهبردار غیرارادی تصور کنم.»

اصطلاح “پدیده خیانتکار” اولین بار در سال ۱۹۷۸ توسط پائولین رز کلنس و سوزان ایمز ابداع شد. اگرچه مفهوم سندروم فریبنده یا تجربه فریبنده احتمالاً در تاریخ به عقب برمی‌گردد، اما امروزه به عنوان یک تجربه احساسی پیچیده درک می‌شود. این از یک میل سالم برای برتری آشکار می شود، اما پس از رسیدن به اهداف، افراد ممکن است احساس گناه، ترس از موفقیت بیشتر، ۱۰ یا افکاری مانند “چه چیزی به من حق حضور در اینجا را می دهد؟”

چرا به این سندروم دچار میشویم؟

نشان دهنده استانداردهای بالا است: احساس عدم خوب بودن به اندازه کافی اغلب به شما نشان می دهد که استانداردهای بالایی را رعایت می کنید. این انگیزه نشان دهنده درک این است که یادگیری یک فرآیند مادام العمر است. این در تضاد با اثر دانینگ-کروگر ۷ است، که در آن دانش یا مهارت محدود می‌تواند حسی متورم از شایستگی ایجاد کند. در جایی که سندرم خیانتکار منعکس کننده میل به موفقیت است، اثر دانینگ-کروگر ممکن است ناشی از درک نادرست از تسلط باشد.

تعهد برجسته: تجربه عدم اطمینان یا ناراحتی می تواند نشان دهنده سطح بالایی از سرمایه گذاری در یک نتیجه باشد. این احساسات اغلب منعکس کننده میل به تعالی، و در برخی موارد، تمایل به کمال هستند. این انگیزه می تواند باعث بهبود مستمر شود و نشان دهنده تعهد عمیق به رشد شخصی باشد. مهمتر از همه، تمایز بین “به اندازه کافی خوب”، تلاش برای تعالی سالم و کمال برای ادامه رشد بسیار مهم است.

حرکت به سمت رشد: تمایل به اجتناب از کاستی های درک شده می تواند انگیزه ای قوی برای توسعه مهارت و کسب دانش جدید باشد. این فرآیند به بهبود خود دامن می‌زند، فرآیندی که با ذهنیت رشد بیشتر می‌شود. مطالعات نشان می‌دهد که افراد با طرز فکر رشد، به احتمال زیاد چالش‌ها را به‌عنوان فرصت‌هایی برای بهبود می‌بینند که منجر به افزایش انگیزه برای توسعه مهارت می‌شود.

کلید خودکشی: زیر سؤال بردن توانایی‌های فرد ممکن است فرآیندی از خودتنظیمی را آغاز کند که برای خودیابی حیاتی است. از طریق ارزیابی و سازگاری، افراد بینش هایی را در مورد نقاط قوت، زمینه های رشد و احساس کلی خود به دست می آورند. تحقیقات ارتباط بین خودآگاهی و توانایی مدیریت سندرم فریبکار را برجسته می‌کند و بر اهمیت تأمل در خود در غلبه بر شک خود تأکید می‌کند.

تاب‌آوری ایجاد می‌کند: گذر از لحظات شک و تردید به خود، تاب‌آوری را تقویت می‌کند که عمیقاً در خودآگاهی و خودکارآمدی ریشه دارد. درک نقاط قوت و زمینه های بهبود، انتظارات واقع بینانه و توانایی استقامت در هنگام بروز چالش ها را امکان پذیر می کند. همانطور که توسط آلبرت باندورا پیشنهاد شده است، اعتقاد قوی به توانایی فرد برای موفقیت به ظرفیت بیشتر برای نزدیک شدن با اطمینان به موانع آینده تبدیل می شود.

برای عبور از این ناراحتی و مهار این احساسات برای رشد، این مراحل را در نظر بگیرید:

با کسی که به او اعتماد دارید وارد تعامل شوید و احساسات خود را به اشتراک بگذارید و دیدگاهی به دست آورید.
به دیگران آموزش دهید یا راهنمایی کنید تا دانش شما را تقویت کنند و پیشرفت شما را برجسته کنند.
با تمرکز بر تأثیرات مثبت و پتانسیل رشد، افکار منفی را به چالش بکشید.
نقاط قوت و دستاوردهای خود را یادداشت کنید که می تواند به مقابله با تردیدها کمک کند و مشخص کند که کجا برتر هستید و کجا می توانید پیشرفت کنید.
هدف بلندی داشته باشید اما نه برای کمال، و موفقیت های خود را به جای نقص های جزئی جشن بگیرید.
از نسبت دادن موفقیت خود به شانس خودداری کنید و شروع به تصدیق سخت کوشی و توانایی های خود کنید.
به یاد داشته باشید، این احساسات از فقدان توانایی ناشی نمی شوند، بلکه از استانداردهای بالا و چالش های طبیعی رشد ناشی می شوند. درک این ناراحتی و اعتراف آشکار به احساسات خود، در حالی که تشخیص اینکه بسیاری با این تردیدها مشترک هستند، می تواند به شما یادآوری کند که واقعاً به این سطح جدید تعلق دارید.

پایان/*

اندیشه قرن را در ایتا دنبال کنید

اندیشه قرن را در تلگرام دنبال کنید

مطالب مرتبط