درمانگران به بیماران خود نمی گویند که چه کاری انجام دهند. آنها به آنها کمک می کنند تا گزینه های خود را روشن کنند و کشف کنند.
بیشتر مردم در مورد اختلال دوقطبی شنیدهاند که با دورههای خلقهای متناوب مشخص میشود، که از اوج سرخوشی به پایینترین حالت ناتوانکننده تغییر میکند. اما تعداد کمی از شکل کمتر شدید آن را میدانند که با تمایلات کمالگرایانه همبستگی مثبت دارد، به نام اختلال سیکلوتیمیک. بیماران مبتلا به این تشخیص تمایل تقریباً طاقت فرسایی دارند که به طور قابل توجهی به یک الگوی “تعقیب اوج” کمک می کند. اختلال سیکلوتیمیک با تغییرات خلقی مشخص میشود که معیارهای دورههای هیپومانیک (قسمتهایی که شدت کمتری نسبت به دورههای شیدایی در نظر گرفته میشوند) یا افسردگی (معمولاً به دلیل طول مدت آن) در عین حال خارج از خط اولیه (درجه رضایت طبیعی) فرد نیست. )، هر جابجایی شامل برخی از علائم هر قسمت است. گاهی اوقات تصور می شود که تغییرات خلقی صرفاً اتفاق بیفتد به فرد مبتلا به هر یک از اختلالات فوق الذکر، اما در واقع، اوج ها نیز به ویژه برای فرار از پستی ها دنبال می شوند.
پیگیری موفقیت
این ممکن است مستلزم تلاش بی وقفه برای موفقیت باشد، که در آن نوسانات خلقی با لذت افزایش موقعیت، شناخت و حتی تحسین مقابله می شود. برای برخی، حتی ممکن است این باور وجود داشته باشد که در مقطعی، دستاوردها طلسم جنبه افسردگی این بیماری را می شکند. و برای دیگران، این حس یا بهتر است بگوییم این ترس وجود دارد که اگر آنها به تعقیبهایشان دست بکشند، از دست دادن امید سیاهچالهای عاطفی ایجاد میکند که حتی با کمک هم نمیتوانند خود را از آن بلند کنند. بنابراین، این تشخیص مستلزم نوسان بین یک خوش بینی تقریباً کور و ترس شدید است، که هر دو به یک اخلاق کاری قوی کمک می کنند، که اغلب به حفظ باور به درمان خودپرورانه کمک می کند.
احتمالاً میتوانید بگویید که این چرخهها، وقتی بدون توقف رها شوند، میتوانند به ناامیدی و دورههای افسردگی کامل تبدیل شوند. اگر فکر می کنید که با تغییرات خلقی قابل توجهی روبرو هستید، برای هر کسی که این مطلب را می خواند، مهم است که با یک روانپزشک و یا روان درمانگر مشورت کند. این پست برای توصیف چیستی این تشخیص، پیوند آن با امیدهای نادرست کمال گرایی ناسالم و نحوه درمان ممکن است. اغلب به بیماران نسخه هایی برای تثبیت کننده های خلق و خو داده می شود که برخی از آنها باعث کاهش تولید دوپامین، مربوط به پیگیری پاداش، و نوراپی نفرین، مربوط به هوشیاری، و افزایش سروتونین، که مربوط به احساس آرامش و رضایت است، می شود. این داروها ممکن است به فرد کمک کنند تا نیاز به دنبال کردن وسواس گونه هر نوع لذتی را به عنوان تا حدی وسیله ای برای مدیریت افسردگی مدیریت کند.
درمان نیز وجود دارد.
درمان به انتظارات مربوط به دوره های هیپومانیک مانند و ناامیدی و تفکر فاجعه آمیز مرتبط با موارد افسردگی مانند می پردازد. علاوه بر این، درمان به فرد کمک میکند تا پتانسیل برخی از شادیهای روزمره را که از دست دادهاند کشف کند، در حالی که به طور اجباری به دنبال درمانهایی برای کاهش خلق و خوی خود است.
سوالات عبارتند از:
آیا مقداری از کمال گرایی شما وسیله ای برای رسیدن به هدف است که به شما کمک می کند تا با غم و اندوه تقریباً ناتوان کننده کنار بیایید یا حتی سعی کنید برای همیشه از بین ببرید؟
آیا گذراندن وقت با دوستان یا انجام کاری کسل کننده به نظر می رسد لغزنده است، در یک قدمی یک قسمت افسردگی؟
آیا به همین دلیل است که، حداقل تا حدی، خستگی غیرقابل تحمل است، زیرا ترسناک است؟
آیا معتقدید که اگر خلق و خوی شما پایدارتر بود، دوست دارید از یک روز در پارک لذت ببرید یا به طور کلی، یک روز تعطیل از کار؟
اگر در اواخر عمرتان متوجه شوید که هر پیروزی یا موفقیتی فقط احساس رضایت خفیف تا متوسطی را برای شما به ارمغان می آورد، آیا از برخی تصمیمات خود پشیمان می شوید؟
آیا این احساس شما که به اندازه کافی نیستید شما را به طور غیرمستقیم به نادیده گرفتن افراد مهم سوق می دهد؟
اگر آنها را از دست بدهید چه احساسی خواهید داشت؟
موارد فوق به بیماران کمک می کند تا تصمیمات خود را بهتر درک کنند و یاد بگیرند که چگونه تصمیم گیری کنند. در ابتدا بر اساس اجبار حاکم می شود، ممکن است به نظر برسد که آنها انتخاب زیادی ندارند، یا همانطور که برخی می گویند، “من فقط چیزی را دوست دارم که دوست دارم.” در اینجا ارائه شده گزینه های بیشتری وجود دارد. من لزوماً از هیچ کدام دفاع نمی کنم. اختلال سیکلوتیمیک اغلب نادیده گرفته می شود، زیرا به شدت بیماری های دیگر مانند اختلال دوقطبی نمی رسد، اما همچنان می تواند به روابط افراد آسیب برساند، زیرا آنها بی وقفه پاداش های بیرونی را دنبال می کنند، در صورت سرمایه گذاری های مخاطره آمیز، چه مزمن و چه غیر مزمن، بر امور مالی آنها تأثیر می گذارد. ، به دنبال یک زندگی قابل ملاحظه بهتر، و آنها را از تجربه شادی های معمولی باز دارد. میخواهم واضح بگویم که دنبال موفقیت را آسیبشناسی نمیکنم، زیرا این تلاش لزوماً به نوعی بیماری روانی خیانت نمیکند. من پیشنهاد میکنم اگر تصمیمات فرد به آسیب قابل توجهی کمک میکند، درمان ارزش بررسی دارد.
برخی از درمان از پرورش یک شخصیت کاملاً متمایز می ترسند، که دور از واقعیت است. به سختی می توان از بیماران به دلیل کمال گرایی صحبت کرد. به آنها آموزش داده شده است که چگونه با آن ارتباط بهتری برقرار کنند. آنها در مورد محدودیت های موفقیت، نه تنها آنچه می توانند به دست آورند، بلکه همچنین آنچه که یک دستاورد می تواند برای آنها انجام دهد، یاد می گیرند. آنها یاد می گیرند که موقعیت های خود را در مقایسه با خود گذشته خود ارزیابی کنند و از مقایسه خود با ملغمه های دیگران خودداری کنند، به این معنی که فقط بخش های خوب خود را در نظر بگیرند (ناخودآگاه آنها را در تصویر یک انسان کامل کنار هم قرار دهند) و نقاط بد خود را با آنها مقایسه کنند. . آنها ممکن است تصمیم بگیرند که تعالی را دنبال کنند و یاد بگیرند که چگونه بیشتر بر موقعیت های خود در رشته های خود تمرکز کنند و کمتر بر اشتباهات یا کاستی های خود تمرکز کنند. در نهایت، آنها می آموزند که چگونه افکار تحریف شده آنها، مانند فاجعه سازی ذکر شده در بالا، به هر حالت عاطفی کمک می کند.