درک اینکه چرا برخی از افراد به بیماریهای روانی جدی مبتلا میشوند، در حالی که برخی دیگر به آن مبتلا نمیشوند، دشوار است. تحقیقات انجام شده در طی چندین دهه نشان داده است که وجود دارد ارتباط ژنتیکی با بیماری های روانی مانند افسردگی، اختلال دوقطبی و اسکیزوفرنی. علاوه بر این، از هر پنج کودک یک نفر والدینی با بیماری روانی جدی دارد.
این بدان معنا نیست که هر کودکی که والدینش با سلامت روانی دست و پنجه نرم می کنند، در نهایت به همان نوع مشکل سلامت روانی دچار خواهد شد. همچنین به این معنی نیست که اگر یکی از اعضای خانواده شما دارای یک بیماری روانی جدی است، در طول زندگی خود نیز به آن بیماری مبتلا خواهید شد.
با این حال، داشتن یک پیوند ژنتیکی در خانواده، شما را در معرض خطر بیشتری برای داشتن چالشهای سلامت روان قرار میدهد، به خصوص اگر استعداد ژنتیکی علاوه بر محیط پر استرس خانه، سوء استفاده یا بیتوجهی، یا یک تجربه آسیبزا باشد. آن شرایط محیطی، علاوه بر پیوند ژنتیکی در خانواده، اغلب در بیماری روانی مشابه یا مشابه سایر اعضای خانواده ظاهر می شود.
در رمان ۱۹۹۸ خود من می دانم که این بسیار درست است، والی لمب در مورد برادران دوقلو می نویسد که یکی از آنها مبتلا به اسکیزوفرنی است. این کتاب از دیدگاه یک دوقلو نوشته شده است که اسکیزوفرنی ندارد، اما با بیماری روانی برادرش و همچنین سلامت روانی خودش مبارزه می کند. این یک چشم انداز متفکرانه و روشنگر از واقعیت بیماری روانی یکی از اعضای خانواده و تمایل خواهر و برادر برای ساختن یک زندگی روانی سالم و انعطاف پذیر برای خود فراهم می کند. در حالی که قهرمان داستان قطعاً مشکلات خود را دارد، هم حمایت از برادر دوقلویش و هم مدیریت زندگی خود، او در نهایت بر بسیاری از موانع غلبه می کند، با همسر سابق خود آشتی می کند و معنا و هدفی پیدا می کند.
اگرچه نمیتوانیم بر یک استعداد ژنتیکی برای وضعیت سلامت جسمی یا روانی غلبه کنیم، اما لزوماً مقدر نیستیم که این وضعیت را به دست آوریم. همانطور که راههایی برای کاهش خطر ابتلا به بیماریهای قلبی و دیابت نوع دو وجود دارد، راههایی نیز برای کاهش خطر ابتلا به افسردگی و سایر شرایط سلامت روان با یک پیوند ژنتیکی وجود دارد. علاوه بر این، حتی اگر علائم این شرایط را داشته باشیم، مداخله زودهنگام می تواند تفاوت بزرگی در نحوه تأثیرگذاری بر عملکرد و کیفیت زندگی ما ایجاد کند. برخی از بیماریهای روانی مانند اختلال دوقطبی، پیوند ژنتیکی واضحی دارند، اما راههایی وجود دارد که از طریق آنها میتوانیم از خود مراقبت کنیم و در صورت بروز علائم، انعطافپذیری ایجاد کنیم.
حتی اگر در خانوادهای ناکارآمد زندگی میکنیم، در بزرگسالی راههایی وجود دارد که میتوانیم چرخههای سمی را بشکنیم تا از عواقب جدیتر شرایط سلامت روان جلوگیری کنیم. منصفانه است که بگوییم در حالی که شروع شرایط سلامت روان کاملاً تحت کنترل ما نیست، ما بر نتیجه و میزانی که هنوز می توانیم زندگی هدفمند با روابط سالم تر داشته باشیم کنترل داریم.
من در مورد عوامل خطر بیماری روانی، از جمله پیوند ژنتیکی و سابقه خانوادگی، محیط خانوادگی ناکارآمد، و تجربه تروما بحث کردم. اما وجود دارند عوامل حفاظتی که همه ما میتوانیم برای کاهش خطر ابتلا به بیماریهای روانی، بهویژه زمانی که بدانیم این بیماریها در خانوادهمان وجود دارد، پیشرفت کنیم.
حمایت اجتماعی
همه ما با خانواده ای حامی بزرگ نمی شویم. گاهی اوقات، اعضای خانواده کمترین احتمال را دارند که از حمایت عاطفی برخوردار شوند، زیرا با مسائل خود سروکار دارند. اگر این درست باشد، پیدا کردن حمایتی که بتوانیم در جای دیگری به آن وابسته باشیم، مهم است. ممکن است دوستانی باشند که در سرتاسر مدرسه پیدا می کنیم، همکاران یا افرادی که از طریق علایق دوجانبه با آنها آشنا می شویم. داشتن افرادی که بتوانند فضایی را برای ما نگه دارند برای کسانی که سابقه خانوادگی آنها دارای مشکلات سلامت روانی فراوان است بسیار مهم است. اگر بزرگ شدن در کنار افرادی که در حال مبارزه هستند امری عادی است که ما می دانیم، باید در بزرگسالی یک نرمال متفاوت پیدا کنیم. ما باید افرادی را پیدا کنیم که در صورت نیاز به آنها قابل اعتماد باشند، افرادی که مایلند فعالانه به ما گوش دهند و با ما همدلی کنند.
پرهیز از الکل و سایر مواد
بسیاری از افرادی که با بیماری های روانی دست و پنجه نرم می کنند با مصرف مواد نیز دست و پنجه نرم می کنند. این اغلب نوعی خوددرمانی برای کسانی است که به طور رسمی ارزیابی یا تشخیص داده نشده اند. یا، شاید تشخیص داده شده باشند، اما در یافتن مکانیسم های مقابله ای سالم با مشکل زیادی مواجه هستند. قطعاً یک پیوند ژنتیکی با وابستگی به الکل وجود دارد و این وابستگی در خانواده ها وجود دارد. اگر می دانید که والدین یا سایر اعضای خانواده شما با اعتیاد به الکل یا مواد مخدر دست و پنجه نرم کرده اند، بهتر است از این موارد اجتناب کنید. سوء مصرف مواد شرایط سلامت روان را بدتر می کند و تبعیت از دارو و سایر اشکال درمان را سخت تر می کند. لذت موقت از این مواد با عواقبی که ممکن است بر افراد در معرض خطر ابتلا به بیماری روانی داشته باشد، بیشتر است.
مرزها در روابط خانوادگی
مرزهای سالم در روابط خانوادگی مهم هستند، زیرا ما باید بتوانیم مستقل فکر کنیم و متوجه شویم که انتخاب های خانواده ما نباید با خود ما باشد. وقتی مرزها را ایجاد می کنید، متوجه می شوید که اعمال شما مشروط به چیزی نیست که شخص دیگری می گوید یا انجام می دهد: شما بر اساس افکار و ارزش های خود تصمیم می گیرید. ایجاد مرزها با کسانی که به نظر می رسد چرخه های ناکارآمدی خانواده را تداوم می بخشند، می تواند دشوار باشد. اعضای خانواده اغلب باعث می شوند احساس گناه کنیم. ایجاد مرزهای خوب ممکن است به کمک یک درمانگر و دوستان حامی نیاز داشته باشد که ما را تشویق می کنند و وقتی تعاملات خانوادگی چالش برانگیز است ما را دلداری می دهند.
Resilience Essential Reads
یافتن هدف
جدا شدن از خانواده ای که به نظر می رسد اعضای آن همیشه در حال مبارزه هستند، می تواند سخت باشد. مشاهده بیماری روانی تشخیص داده نشده یا درمان نشده اغلب منجر به این تصور می شود که زندگی یک نبرد شکست خورده است و غلبه بر سختی ممکن نیست. اما پیدا کردن یک منطقه مورد علاقه، یا حتی یک علاقه، که بتوانید روی آن تمرکز کنید، به شما کمک می کند مسیر خود را بپیمایید. تحصیلات را دنبال کنید، به دنبال آموزش شغلی باشید یا به یک مکان جدید نقل مکان کنید. اطراف خود را با افرادی احاطه کنید که انتخاب های سالمی انجام می دهند و هدف بزرگ تری برای زندگی خود جستجو می کنند.
داشتن سابقه خانوادگی بیماری روانی، یا زندگی با اعضای خانواده که دائماً با سلامت روان خود دست و پنجه نرم می کنند، می تواند شروع سختی برای زندگی باشد. اما با انگیزه و نیت می توانید چرخه را بشکنید و آن میراث را ادامه ندهید.