در یک پست قبلی ، من ذکر کردم که پنج روش برای درک زبان رویاها وجود دارد ، از جمله اینکه رویاها فوق العاده هستند ، یعنی آنها مطالب رویایی را بیان می کنند که از اندامهای حس مشتق نشده است. اینها شامل رویاهای پیش آشنایی است که دانش را در مورد آینده پیش بینی می کند که نمی توان کاملاً استنباط یا از اطلاعات واقعی موجود استنباط یا شناخته شد.
علاقه من به رویاهای خارج از کشور و پیش آگاهانه از بسیاری از تجربیات شخصی و حرفه ای رشد کرد.۱ یک نمونه از چنین رویاها ده ها سال پیش اتفاق افتاد که بیمار من یک رویای مفصل داشت که یک تیراندازی در مدرسه را به تصویر می کشد. او این رویا را قبل از ظهور عمومی تیراندازی در مدرسه و حضور روزافزون آنها در فرهنگ آمریکایی از اوایل دهه ۲۰۰۰ داشت. دو روز پس از رویای او ، تیراندازی تقریباً دقیقاً به روشی که او در خواب دیده بود ، آشکار شد. این بیمار هیچ ارتباطی با مدرسه نداشت و هزاران مایل دورتر زندگی می کرد. چگونه او ممکن است شناخته شده باشد؟
این تنها بیمار من نیست – شهروند و معلم موسیقی کانادایی ، کاتلین لورنا میدلتون اغلب در مورد مکانهایی که به آنها وصل نشده بود ، خواب می دید. همانطور که در نیویورکر، حدود ساعت ۴ صبح در ۲۱ اکتبر ۱۹۶۶ ، او احساس قدرتمندی از پیشگویی داشت. او از خواب بیدار شد ، گاز گرفت و با احساس دیوارها در حال غرق شدن است. او به الکساندر باکیارلی ، لودر خود ، در مورد احساس شرورانه هنگام بازگشت به خانه از یک شیفت شب گفت. کمی بیشتر از یک ساعت بعد ، گروهی از کارگران در حال کار بر روی تعداد زیادی از زباله های زغال سنگ در ولز جنوبی بودند که فرو ریختند.
پشته روی یک تپه شیب دار ایستاده بود و به دلیل هفته های باران شدید تغییر کرده بود. زباله های زغال سنگ حرکت کردند ، و “امواج سیاه بلند قبل از ۱۵۰،۰۰۰ تن دوغاب به شیب خزیدند و به داخل دره زیر هجوم آوردند و مدرسه جونیور پانتگلاس را در روستای آبرفان هجوم آوردند. کودکان و کارمندان شنیده اند که چه چیزی مانند هواپیمای جت به نظر می رسد ، و سپس به خاک سپرده شدند. یک صد و چهل و چهل و چهار نفری-به نام ۱۱۶ کودک-در Aberere”۲
به مدت یک سال ، میدلتون روزنامه را نوشت یا به آن زنگ زد استاندارد عصر، که پس از فاجعه آبرفان ، یک دفتر Premonitions را افتتاح کرد تا پیش فرض های خود و رویاهای پیش آگاهی خود را به اشتراک بگذارد. از ۱۱ مارس ۱۹۶۸ ، او رویایی در مورد سناتور رابرت کندی و ترور خود داشت. چهار روز بعد ، او دوباره به مقاله نوشت و گفت که نمی تواند کلمه “ترور” را از رابرت کندی جدا کند. در تاریخ ۴ ژوئن ، او ناامید شد و سه بار به دفتر پیش فرض فراخوانده شد. کندی اندکی پس از نیمه شب کشته شد.
برخی از افراد ممکن است این رویاها را یک فرد تصادفی یا یک تصادف صرفاً بنامیم ، اما یونگ به رویاهای یادآوری می کند که قبل از رسیدن به خبر به Dreamer “خبرهایی است که” چیزی است که نسبتاً مکرر اتفاق می افتد. “۱ علاوه بر این ، جامعه مبتنی بر شواهد و شواهد ما ، به طور کلی ، به دنبال این است که تجربیات خارج از کشور را رد کند زیرا درک ، تکرار و اندازه گیری آنها دشوار است. با این حال ، برای نقل دوباره یونگ:
“بیانیه آماری قابل توجه فقط مربوط به وقایع به طور مرتب است ، و اگر به عنوان بدیهی در نظر گرفته شود ، به سادگی همه استثنائات را از این قاعده مستعار می کند. این یک تصویر صرفاً متوسط از وقایع طبیعی را تولید می کند ، اما یک تصویر واقعی از جهان است. این استثناء است ، اما نتایج من استثنائات و موارد غیرممکن است. دنیای واقعی و نه آماری.
واقعیت ظریف ، پیچیده و مرموز است. اگر حتی یک بار اتفاق بیفتد ، بنابراین اعتبار خود را اثبات می کند ، و علاوه بر این ، برخی از ابعاد معنی دار تجربیات انسانی درک ناخوشایند از یک دیدگاه علمی. این بدان معنا نیست که نظریه هایی وجود ندارد که چرا رویاهای پیش آگاهی رخ می دهد – بسیاری وجود دارد – اما هیچ پاسخ قطعی وجود ندارد.
اگر به یونگ روی آوریم ، او پیشنهاد می کند که آگاهی انسان پویا و چند لایه است و از ناخودآگاه شخصی ، جمعی و فرهنگی تشکیل شده است که واقعیت را به روشهایی که ذهن آگاهانه ما نمی تواند پردازش و سنتز می کند. هرکدام داستان خودمان یا ناخودآگاه شخصی خود را داریم که با داستانهای فرهنگی یا ناخودآگاه فرهنگی ما در هم می پیوندیم. علاوه بر این ، در همه انسانها نمادهای باستانی ، الگوهای و تجربیاتی که از این رو فراتر می رود ممکن است شامل تاریخچه زندگی فردی و فرهنگی باشد ، که یونگ آن را نامید ناخودآگاه جمعی.
وی معتقد بود که ناخودآگاه دائماً اطلاعاتی را از منابع شخصی ، فرهنگی و جمعی جذب می کند ، که به نوبه خود می تواند شخص را قادر سازد تا رویدادهایی را که در حال وقوع است ، انتخاب کند ، حتی اگر آنها ارتباط مستقیمی یا مشخصی با این رویداد نداشته باشند ، مانند مورد بیمار و میدلتون. یونگ مطرح کرد ، و من موافقم که ماهیت روان ذاتاً معنوی است ، و این نیز در ماهیت آگاهی منعکس می شود ، که می تواند شامل شکل های شخصی ، فرهنگی ، جمعی ، متعالی و معنوی دانستن باشد.
به همین ترتیب ، روپرت شلدریک پیشنهاد کرد که “زمینه های مورفیک” وجود دارد که در فضا-زمان به عنوان “مناطق غیر ماده نفوذ در فضا گسترش می یابد و به موقع ادامه می یابد.” این زمینه ها حاوی حافظه ای برای شی یا سیستمی هستند که آنها سازماندهی می کنند و می توانند تأثیرات علیت سازنده را از طریق فضا و زمان منتقل کنند. آنها به اشیاء یا سیستم ها اطلاع می دهند و به عنوان یک حافظه فرهنگی جمعی عمل می کنند. این زمینه ها می توانند اطلاعات را فوراً مطابق با فیزیک کوانتومی در مرزها و قاره های کشور منتقل کنند. این بدان معناست که می تواند یک ارتباط پرانرژی بین افراد وجود داشته باشد ، و این پیوند این است که چگونه می توان اطلاعاتی مانند تیراندازی در مدرسه را منتقل کرد.
فیزیک کوانتومی و علوم اعصاب نظریه های دیگری را در مورد اینکه چرا رویاهای پیش آگاهی رخ می دهد ارائه داده اند. این تئوری ها حدس می زنند که درک ما از زمان می تواند روانتر از آن باشد که آگاهانه تجربه کنیم. به عنوان مثال ، زمان غیرخطی پیشنهاد می کند که گذشته ، حال و آینده ممکن است به همان اندازه که فکر می کنیم کاملاً از هم جدا نباشند ، و مغز ما ممکن است بتواند تحت شرایط خاصی مانند هنگام خواب به وقایع آینده دسترسی پیدا کند.
دین و معنویت نیز توضیحی در مورد رویاهای پیش آگاهی دارند. برخی از سنت ها بر این باورند که رویاهای پیش آشنایی ارتباطات از یک فرشته ، روح ، خدای یا منبع معنوی است که انسان ها را قادر می سازد دنیای معنوی بزرگتر را بشناسند و تجربه کنند و رابطه ای معنادار با آن ایجاد کنند. یک منبع معنوی ممکن است به دلایل مختلف آینده را برقرار کند. به عنوان مثال ، به گونه ای که رویای دهنده بتواند در زندگی خود تصمیمات عاقل تر ، آگاهانه و آگاهانه تری بگیرد.
من در نهایت نمی دانم که چرا مردم رویاهای پیشگیرانه را تجربه می کنند ، اما به عنوان یک روانشناس عمیق گرا و روانکاوی ، من به این تجربیات احترام می گذارم و آنها را به عنوان یک انسان بی نظیر می شناسم. عرفانی و مرموز برای بشریت ما ذاتی است ، خواه تصمیم بگیریم که آنها را در آغوش بگیریم یا نه. این تجربیات عرفانی و مرموز به روش های مختلفی آشکار می شود و رویاهای پیش آشنایی تنها یک مکانیسم است.