مانند بسیاری از متخصصان بهداشت روان و دانشگاهیان در زمینه روانشناسی، من از آخرین گزارش جراح ژنرال Vivek Murthy در مورد وضعیت مضطرب و استرس زا والدین آمریکایی شگفت زده شدم، موضوعی که معمولاً آنقدرها در محافل تحقیقاتی مورد بحث قرار نگرفته است. در فرهنگ پاپ از قضا، همان روزی که چندین رسانه از من خواستند تا در مورد آن یافته ها صحبت کنم، من و شوهرم قرار بود پسرمان را ۴۰۰ مایل دورتر کنیم تا اولین سال تحصیلی خود را در کالج شروع کنیم، و اتفاقاً کوچکترین دخترمان هم همین طور. شب به دلیل شکستگی احتمالی مچ پا نیاز به مراجعه به اورژانس داشت. سعی کردم در تمام نقاط رسانهای که میتوانم فشار بیاورم، اما در مقطعی، وقتی پدر و مادر و شغلم با هم برخورد کردند، سرم با تغییری که ۱۸ سال در حال ساخت بود، همراه با مشکلات تدارکاتی در مورد چگونگی به دست آوردن دخترم چرخید. مراقبتی که او نیاز داشت در حالی که مطمئن می شد پسرم زمان نقل مکان مورد انتظارش را از دست نمی دهد – من مجبور شدم انتخاب سختی انجام دهم، نفسی بکشم و عقب نشینی کنم. کار من، که در آن لحظه قرار بود شامل انتشار اخباری در مورد والدین استرسزا باشد، باید به وظایفی که بهعنوان یک والدین استرسدار داشتم، عقبنشینی کنم.
کنایه از من گم نشد.
دکتر مورتی هشدار می دهد که والدین در وضعیت استرس شدیدی قرار دارند که نه تنها بر سلامت روانی آنها بلکه بر سلامت روان فرزندانشان نیز تأثیر می گذارد. حتی اگر خودم را حساب نکنم، برای دیدنش لازم نیست خیلی دور نگاه کنم. و وقتی صحبت از فشارهای والدین، رسانههای اجتماعی، فرهنگ مقایسه، کمالگرایی و مصرفگرایی میشود، مکانهای کمی وجود دارد که این ترکیب بالقوه سمی را بیشتر از گروههای فیسبوک که به تزئین اتاق خوابگاه کودک خود در حین رفتن به دانشگاه اختصاص دادهاند، به نمایش بگذارند.
بهعنوان مادر یکی از آن «بچهها»، من برای اولین بار در بهار گذشته در معرض این گروهها قرار گرفتم – زمانی که الگوریتمهای رسانههای اجتماعی (یا دوستان شما با الگوریتمهای رسانههای اجتماعی!) بدانند که شما یک فارغالتحصیل ارشد دارید، به سختی میتوانید از آنها فرار کنید. مسلماً من ابتدا فکر کردم که آنها طنز هستند … یا هوش مصنوعی. به عنوان مثال، در فیسبوک “مادران اتاق خوابگاه”، که صدها هزار والدین قوی دارند، تصاویر اتاق هایی زیباتر از هر اتاقی که من در طول بیش از چهار دهه زندگی خود در این زمین زندگی کرده ام، ظاهراً یک مایل در دقیقه پست می شود. “اتاق های خوابگاه” که هیچ شباهتی واقعی به آن ندارند اتاق های خوابگاه فراوان – دیوارهای سنگپوش پوشیده شده با سر تختههای مخملی، میزهای سازمانی استاندارد که اکنون با پارچههای شیشهای و سفید پوشانده شدهاند، کتابهایی با چیدمان هنرمندانه که متنهایی نیستند که برای میانترمها مطالعه شوند، بلکه وسایلی هستند که هرگز باز نمیشوند، اما در عوض بهعنوان عکس گرفته میشوند. دکور تختهای خوابگاه با ۹ کتانی مختلف وجود دارد که هر لایه کرکی برای پوشاندن سختیهای خستهکننده Twin XL که توسط دانشگاه صادر شده است، وجود دارد.
از یک طرف شیرین به نظر می رسد. برای والدینی که در طراحی داخلی مهارت دارند، چه هدیه ای بهتر از یک آشیانه راحت و زیبا به فرزندتان که بزرگترین تغییر زندگی خود را تا کنون پشت سر می گذارد؟ اما زمان زیادی طول نمی کشد تا چیز موذیانه تری کشف شود. به هر حال، این فضاها نامههای عاشقانه خصوصی برای فرزندانشان نیستند – اینها ایدهآلهایی با دقت تنظیم و ویرایش شدهاند که برای هر والدین دیگری پست شدهاند تا ببینند و زندگی کنند. برای هر پدر و مادری که در حین به رخ کشیدن دکور خود از امیدهای خود به فرزندشان صحبت می کنند و امیدوارند با دیگران در آسیب پذیری خود ارتباط برقرار کنند و اذعان داشته باشند که شاید درد رها کردن باعث شده با بالش های پرتابی کمی بیش از حد کمال گرا شوند. بیشتر کسانی که به نظر میرسد اصلاً دانشآموز را هم درگیر نمیکنند – از فضای محدودی که خودشان باید با آن کار میکردند شکایت میکردند، یا درباره فرآیند تزئین صحبت میکردند که صرفاً به عنوان یکی از والدین دیگر زندگی میکردند، گویی بچههایشان فقط بخشی از آن هستند. از دکور
وقتی هزاران دلار خرج می کنیم تا اتاقی عالی را ایجاد کنیم که بتوانیم آن را برای هزاران غریبه نشان دهیم، اتاقی که حتی یک شب را هم در آن نمی گذرانیم، واقعاً برای چه کسی این کار را انجام می دهیم و چرا؟
البته دادههای چند سال گذشته نشان دادهاند که نوجوانان و بزرگسالان جوان نیز به نظر مضطربتر میشوند. ممکن است تلاش های خیرخواهانه ما برای داشتن زیباترین و راحت ترین فضا برای فرزندانمان در واقع به هر دو والدین کمک کند. و اضطراب نوجوان؟ آیا با تلاش خود برای زیباترین و مجللترین اتاقهای خوابگاه دانشجوییمان، آیا همزمان با انتظارات کمالگرایانه خود را تحت فشار قرار میدهیم و همچنین – از قضا – کمی از ظرافتهایی را که میتواند در کودکانمان انعطافپذیری ایجاد کند، از بین میبریم؟ با تطبیق کامل تجربیات فرزندانمان، من معتقدم که ما در حال ایجاد دوگانه ای هستیم از اضافه کردن ده ها ساعت کار اضافی و صدها دلار هزینه اضافی به نقش والدینی که در حال حاضر فراتر از نیاز است، در حالی که اطمینان می دهیم که فرزندانمان به آن عادت می کنند. استانداردی که می گوید محیط آنها همیشه باید بهینه و تا حد امکان راحت باشد. و این استاندارد، مقابله با ناراحتی را برای فرزندانمان سختتر میکند.
من احساس می کنم هر پدر و مادری که فقط امیدوار است انتقال فرزندش به دانشگاه تا حد امکان مثبت باشد: من خودم آنجا هستم. و جامعهای که میتواند توسط گروههایی از مردم ایجاد شود، چه به صورت آنلاین و چه حضوری، با گذراندن همان تغییر زندگی دلخراش، میتواند یک درمانگر قدرتمند و یک تجربه عمیق باشد. اما گروههایی که وقف نشان دادن فضاهای کاملاً بهینهشده برای مراسم گذری بودند که قبلاً با فقدان تجملات تعریف میشد، فقط به نظر میرسد فشار را برای همه افزایش میدهند. در واقع، محیطهای عالی همیشه برای افرادی که به آنها عادت کردهاند مثبت نیستند، و خواستهها برای دستیابی به آن محیطهای عالی اغلب منفی قابلتوجهی است. من شک آزاردهندهای دارم که بچهها و والدین هر دو بهتر خواهند بود اگر به خودمان اجازه بدهیم پاهایمان را بلند کنیم و درباره تجربه شکلدهنده اتاق خوابآلود و بینظیر – خانه عنکبوتها، بلوکهای خاکستری و نه یک کل بخندیم. بسیاری دیگر به هر حال، اتاق خوابگاه هرگز قرار نبود جذابیت اصلی در یک عکس باشد. قرار است پسزمینه رشد نامرتب اما زیبایی باشد که وقتی افراد بالغ تازه بیرون آمده خود را به خارج از منطقه آسایش خود فشار میدهند، آزادند تا مسیری را انتخاب کنند که به دقت توسط والدینشان طراحی نشده است.