من با کارمندان شرکتی صحبت کردم که شهرت درخشانی دارد. همانطور که توضیح دادم که چگونه حل مسئله سریعترین راه برای به دست آوردن نفوذ در یک سازمان است، گفتگوی داغی را برانگیخت که منجر به تجلی شخصی برای من شد.
در حالی که حل مسئله راهی سریع برای تعمیق نفوذ فرد بر تیم است، بستگی به نحوه رسیدگی به مشکل دارد. من پنج مشکل رایجی را که رهبران هنگام مواجهه با چالش ها به شیوه ای ناکارآمد ایجاد می کنند، شناسایی کرده ام. آیا هیچ کدام را می شناسید؟
پنج مشکلی که رهبران هنگام حل مشکلات ایجاد می کنند
۱. رهبران تند تند
من این کار را چند بار در حرفه ام انجام داده ام. زمانی اتفاق میافتد که یک رهبر دیرتر از زمانی که تیمش متوجه مشکلی میشود، متوجه میشود و احساس میکند که پشت سر او چیزی در حال وقوع است. در واکنش، آنها پیش از دریافت اطلاعات مفید در مورد طرفهای درگیر، خیلی سریع ماشه تصمیم را میگیرند. آنها احساس می کنند که تصویر بزرگ را بیش از دیگران می بینند. در حالی که عمل بر روی روده آنها می تواند مفید باشد، آنها آسیب های جانبی را که به ایمنی روانی اعضای تیم خود وارد می کنند، نمی بینند. این یک معامله است که ممکن است نتیجه ای نداشته باشد. یک راه حل؟ اغلب بهتر است قبل از انتخاب پاسخ، یک روز صبر کنید، اطلاعات جمع آوری کنید و روی آن بخوابید.
۲. رهبران پوسته تخم مرغ
همه ما اصطلاح “راه رفتن روی پوسته تخم مرغ” را می شناسیم. این رهبران تصمیم گیری سخت را چالش برانگیز می دانند، زیرا از توهین به کسی می ترسند. آنها بیش از حد نگران سیاست، شخصیت ها و تصوری که دیگران از آنها دارند، هستند. آنها میتوانند افرادی خشنود باشند که مشکلات را با نوک انگشتان پا بررسی میکنند یا تصمیماتی میگیرند که راهحلهای بلندمدت خوبی نیستند. در واقع مشکلات را طولانی می کنند و فرهنگ بی اعتمادی و نارضایتی را در بین هم تیمی ها ایجاد می کنند. وقتی رهبران مشکلات را در نوک انگشتان خود نگه میدارند، باعث میشود که کارکنان به نوک انگشتان خود نگاه کنند و اسرار خود را حفظ کنند. یک راه حل؟ شما باید از همکاران قابل اعتمادی که شما را برای برقراری تماسهای سخت مسئول میدانند دعوت کنید.
۳. رهبران نجات چهره
این اصطلاحی از کارشناس رهبری دن راکول است. رهبران محافظ چهره بیشتر به ظاهر اهمیت می دهند تا نتایج و اغلب مشکلات را از افراد بالاتر پنهان می کنند، مشکلات را به حداقل می رسانند یا کنترل را به دست می گیرند تا شهرت خود را پوشش دهند. حفظ چهره برای آنها و وضعیت آنها بسیار مهم است. این افراد تنها در سازمان های ناکارآمد موفق به موفقیت بلندمدت می شوند. با گذشت زمان، مردم دیگر به آنها اعتماد نمی کنند و اطلاعات را از آنها پنهان می کنند زیرا رهبران محافظ چهره نیز همین کار را می کنند. به زودی، بهرهوری کاهش مییابد زیرا دانش در بخشها مانع میشود. یک راه حل؟ شما باید با مشکلات روبرو شوید، آنها را تصاحب کنید و تا یک راه حل موفق دنبال کنید. این به شما امکان می دهد اعتماد را عمیق تر کنید.
۴. رهبران MIA
این رهبران ادعا می کنند که نمی خواهند خرد مدیریت کنند، اما در واقعیت، اصلاً مدیریت نمی کنند. آنها در این فرآیند غایب هستند و اعضای تیم را بدون جهت میگذارند. وقتی آنها سعی می کنند مشکلات را حل کنند، اغلب مطمئن نیستند که چه کاری انجام دهند. آنها در انجام اقدامات برای مدت طولانی به تعویق می افتند و می توانند به عنوان “رهبران غایب” توصیف شوند. مردم نمی توانند انتظار داشته باشند که آنها در سنگر باشند و در کنار آنها نبرد کنند. آنها در عمل گم شده اند. آنها تصمیمات را به تعویق می اندازند زیرا از تصمیم گیری اشتباه می ترسند. یک راه حل؟ برای برقراری یک تماس سخت جرات پیدا کنید. تیمی تشکیل دهید تا به شما در مواجهه با موسیقی کمک کند و از نظراتی که برای پیشرفت نیاز دارید بخواهید.
۵. رهبران مین
این روش حل مسئله تنها به هیجانی می افزاید که مشکلات از قبل با خود به همراه دارند. این مسائل را تشدید می کند زیرا دیگران نمی دانند که از این رهبر چه چیزی به دست خواهند آورد. این می تواند یک تبادل صلح آمیز یا یک انفجار باشد، مانند قدم زدن در اطراف مین های زمینی در یک مزرعه. درام غیر ضروری با این رویکرد حل مسئله وجود دارد، زیرا این رهبر مدام شکست های گذشته را مطرح می کند یا از اشتباهات شکایت می کند. یک راه حل؟ رویکرد «آن را بهتر کن»، که یکی از ارزشهای اصلی ماست، اتخاذ کنید. گذشته را به تصویر نکشید مگر اینکه درس های مثبت آموخته شده را ارائه دهد و نگرش ها، کلمات، اعمال و تصمیمات کارکنان را بهبود بخشد. آرامش معمولا بهتر از درام است.
بزرگترین دشمنان منطق منیت و احساسات هستند زیرا هر دو اعتماد را کاهش می دهند. من عاشق سخنان کالین پاول هستم: “رهبری حل مشکلات است. روزی که سربازان دیگر مشکلاتشان را برای شما به ارمغان نمی آورند، روزی است که شما رهبری آنها را متوقف کرده اید. آنها یا اعتماد به نفس خود را از دست داده اند که شما می توانید کمک کنید یا به این نتیجه رسیده اند که برای شما مهم نیست. هر دو مورد شکست رهبری است.»