۰۱:۴۱ - ۱۴۰۴/۰۲/۱۰

دلسوزی خود از طریق از دست دادن و عدم موفقیت از ما پشتیبانی می کند

این پست بخشی از یک سری دو قسمتی است. کریستین نف ، دکترا ، استادیار روانشناسی آموزشی در دانشگاه تگزاس در آستین است. او نویسنده است دلسوزی خود: قدرت اثبات شده با خود بودن وت خود دلسوزی شدید: چگونه زنان می توانند مهربانی را برای صحبت کردن ، ...

دلسوزی خود از طریق از دست دادن و عدم موفقیت از ما پشتیبانی می کند



این پست بخشی از یک سری دو قسمتی است.

کریستین نف ، دکترا ، استادیار روانشناسی آموزشی در دانشگاه تگزاس در آستین است. او نویسنده است دلسوزی خود: قدرت اثبات شده با خود بودن وت خود دلسوزی شدید: چگونه زنان می توانند مهربانی را برای صحبت کردن ، ادعای قدرت خود و شکوفایی خود داشته باشند. وی در رابطه با همکار خود ، دکتر کریس ژرمر ، یک برنامه آموزشی با پشتیبانی تجربی به نام خود دلسوزانه را تهیه کرد و مرکز غیرانتفاعی را برای دلسوزی ذهن آگاهانه تأسیس کرد ، که آموزش خودکشی را در انواع مختلف ارائه می دهد. drs Neff و Germer با هم همکاری کردند کتاب کار خود دلسوزی ذهن آگاه ، آموزش برنامه خود دلسوزی ذهن آگاه: راهنمایی برای متخصصان ، و در پاییز ۲۰۲۴ ، آخرین کتاب آنها منتشر شد ، خود دلسوزی ذهن آگاهانه برای فرسودگی: ابزارهایی برای کمک به شما در بهبود و شارژ مجدد در هنگام عدم استفاده از استرس.

مارک ماتوسک: شما گفته اید که عزت نفس می تواند مشکل ساز باشد. آیا می توانید در این مورد توضیح دهید؟

کریستین نف: بله عزت نفس واقعاً تخمین ارزش است. این یک قضاوت یا ارزیابی است. ما می دانیم که ، از نظر روانشناختی ، بهتر است از عزت نفس بالایی نسبت به عزت نفس پایین برای سلامت روان برخوردار باشد. مشکل این است که ، چگونه عزت نفس بالایی خود را بدست می آورید؟ بیشتر افراد آن را به روشی مقایسه می کنند. به عبارت دیگر ، برای اینکه احساس خوبی نسبت به خود داشته باشید ، باید احساس ویژه و بالاتر از حد متوسط ​​داشته باشید. ما دائماً در حال شوخی کردن برای موقعیت هستیم تا سعی کنیم به نوعی احساس برتری نسبت به دیگران کنیم. این یک مشکل است.

مشکل بزرگ دیگر این است که عزت نفس ناپایدار است زیرا به طور معمول مشروط است. این به موفقیت بستگی دارد. این مانند یک دوست هوای مناسب است-گاهی اوقات برای شما وجود دارد ، اما اغلب شما را در هنگام نیاز به شما رها می کند (به عبارت دیگر ، وقتی شکست می خورید). دلسوزی خود با نحوه ما در هنگام رنج با خودمان مرتبط است. آیا ما مهربان هستیم؟ آیا ما گرم هستیم؟ آیا ما طرفدار هستیم؟ یا ما سخت و داوری هستیم؟ مهمتر از همه ، آنچه که دلسوزی را از ترحم متفاوت می کند ، حس است اتصال اگر به افراد دیگر ترحم کنم ، به آنها نگاه می کنم. اگر احساس ترحم کنم ، مثل این است وای من هستم! من از سایر نقاط جهان احساس جدا می کنم. شفقت ، با تعریف ، شامل احساس اتصال به چیزی بزرگتر از خودمان است. این تفاوت های عمده است.

MM: بنابراین وقتی رفتن سخت می شود ، خود دلسوزی است که ما می خواهیم؟

KN: من آن را یک دوست واقعی ، یک دوست پایدار می نامم. وقتی شکست می خورید یا اشتباه می کنید ، شاید عزت نفس شما ضربه بزند. شما هنوز هم می توانید به شکلی دلسوزانه در آنجا باشید. این واقعاً مهم است زیرا می دانیم که شکست بهترین معلم ما است. اگر به دلیل عدم موفقیت در شرم گم شویم ، چقدر می توانیم یاد بگیریم؟ اگر دلسوزی داشته باشیم ، می گوییم ، سلام ، این فقط انسان است. اتفاق می افتدبشر سپس ما فکر می کنیم ، چه چیزی می توانم از این وضعیت یاد بگیرم؟ چگونه می توانم از این رشد کنم؟ این نگرش فقط در همه جا بسیار سالم تر است.

MM: شما دلسوزی خود را به سه عنصر تقسیم کرده اید. آیا می توانید در مورد آن صحبت کنید؟

KN: مطمئناً هر عنصر نیز برعکس است. اولین عنصر دلسوزی خود ، همانطور که من آن را تعریف می کنم ، ذهن آگاهی است. من در مورد دلسوزی خود یاد گرفتم وقتی که بودیسم را در یک تیچ nhat hanh sangha یاد می گرفتم. Thich Nhat Hanh همیشه در مورد دلسوزی خود ، حتی صریح تر از بسیاری از معلمان دیگر صحبت می کرد. ذهن آگاهی به این معناست که شما باید درد خود را تصدیق کنید و با آن حضور داشته باشید تا به خودتان دلسوزی کنید ، بر خلاف آنچه من آن را شناسایی بیش از حد با آن می نامم.

ما معمولاً وقتی احساسات دشوار بوجود می آیند ، یکی از دو کار را انجام می دهیم. یا آن را نادیده می گیریم ، یا برعکس می کنیم: با آن شناسایی می کنیم. وقتی احساسات را نادیده می گیریم ، انگار دوستی با شما تماس گرفته است و شما تماس آنها را انتخاب نکردید. شما نمی توانید به دوست خود دلسوزی کنید. بعضی اوقات ما تماس تلفنی خودمان را انتخاب نمی کنیم. ما صدمه می بینیم ، از چیزی احساس بدی می کنیم و حتی به آنجا نمی رویم. این خیلی زیاد است

وقتی با احساسات خود بیش از حد آشنا می شویم ، آگاهی ما واقعاً در افکار قفل می شود در مورد چه اتفاقی می افتد سپس ما شروع به اغراق در چیزها می کنیم. نه تنها من اشتباه کردم بلکه بزرگترین پیچ در تاریخ جهان ، آن نوع چیزها هستم. ما باید بتوانیم تعادل ذهن آگاهی را داشته باشیم. این دقیقاً مثل است ، “اوه ، وای ، صدمه می زند. من واقعاً اشتباه کردم.” دردناک ، اما به این معنی نیست که من من یک اشتباه این اولین عنصر است.

MM: در این پاسخ حس نسبت وجود دارد.

KN: یک حس تعادل وجود دارد. ما فاجعه بار نیستیم ، اما هیچکدام از آنها اجتناب نمی کنیم یا بیش از حد به حداقل می رسانیم. سپس مؤلفه دوم کیفیت گرم پاسخ است. بعضی اوقات افرادی که یک تمرین ذهن آگاهی دارند ، آگاه خواهند بود که آنها فقط یک فکر یا احساس دشوار داشتند. سپس تمام کاری که آنها انجام می دهند این است که به آن فضا بدهید. آنها سعی می کنند این کار را نکنند شناسایی وقتی گرما را وارد می کنید ، در واقع چیزهایی را از نظر فیزیولوژیکی تغییر می دهد. این به سیستم عصبی پاراسمپاتیک مرتبط است. ما به عنوان پستانداران ، وقتی والدین یا مراقبان ما این گرما و مراقبت را به ما نشان می دهند ، احساس امنیت و امنیت می کنیم. وقتی این گرما و مراقبت را به خودمان می دهیم ، به خودمان نیز کمک می کنیم تا احساس امنیت کنند.

سپس عنصر سوم – و من فکر می کنم این همان چیزی است که دیدگاه من را متمایز می کند – حس همبستگی است. اگر به شما ترحم کنم ، مارک ، برای شما متاسفم. احساس جدایی وجود دارد. اگر دلسوزی داشته باشم ، مثل این است که ، “من آنجا بوده ام ، مارک. من به طور مشابه چیزی را تجربه کرده ام.” در دلسوزی خود ، ما همین کار را برای خودمان انجام می دهیم. ما با توجه به تجربه مشترک انسانی ، تجربه خود را قاب می کنیم.

MM: برخی از سوء تفاهم ها و موانع رایج در مورد دلسوزی در تجربه شما چیست؟

KN: مثل ساعت کار است! در هر فرهنگی که به آن نگاه کرده ایم ، همان گمراهی ها مطرح می شود. مردم دلسوزی را نرم و پر زرق و برق می دانند. من گمان می کنم که این تا حدودی به دلیل نقش های جنسیتی است ، زیرا دلسوزی به طور سنتی در دامنه زن است و زنان ضعیف تر به نظر می رسند. من نمی دانم ، اما ایده این است که ضعیف است. این تحقیق نشان می دهد که دقیقاً برعکس است. اگر پشت خودمان داشته باشیم ، اگر گرم ، پشتیبان باشیم و وقتی در یک زمان دشوار می گذرانیم ، به هم پیوسته و حضور داشته باشیم ، بسیار بیشتر از این که اگر برای خودمان سرد شویم ، این مشکل را پشت سر می گذاریم. واضح است ، اما مردم آن را تشخیص نمی دهند.

سوء تفاهم دیگر این است که خود دلسوزی خودخواه است. تا حدودی به این دلیل که فرهنگ ما می گوید شما همیشه باید به افراد دیگر فکر کنید. مردم می گویند ، “اوه ، اگر می خواهید خوشحال باشید ، پس به خودتان اینقدر فکر نکنید.” این پیام باعث ناراحتی من می شود زیرا مثل یک بازی با مبلغ صفر است. اگر فقط پنج واحد دلسوزی دارید ، آیا به خودتان سه نفر می دهید؟ شما فقط می خواهید دو نفر باقی بمانید. این یک سوء تفاهم کامل از نحوه عملکرد آن است. هرچه قلب ما بیشتر باز باشد ، بیشتر با دلسوزی در ارتباط هستیم ، منابع بیشتری برای ارائه افراد دیگر در دسترس خواهیم داشت. خود دلسوزی همان چیزی است که به ما امکان می دهد منابع لازم برای مراقبت از دیگران را داشته باشیم. این یک چیز است

یک سوء تفاهم بزرگ دیگر این است که این فقط به معنای اجازه دادن به خود از قلاب است. گاهی اوقات این یک کار دلسوزانه است. اما مردم به اشتباه تفسیر می کنند به این معنی که شما باید خودتان را آسان کنید حتی اگر کار سالم تر این باشد که خود را در باسن لگد بزنید و بگویید ، “شما باید کاری انجام دهید!” آنچه ما از ادبیات می دانیم این است که افرادی که خودشان دلسوز تر هستند همیشه به خودشان آسان نمی روند. آنها به احتمال زیاد ورزش می کنند ، به پزشک مراجعه می کنند ، از خود مراقبت می کنند ، کارهای دشوار را انجام می دهند زیرا آنها اهمیت می دهند. با این وجود ، بلوک شماره یک برای دلسوزی خود تا کنون-افرادی هستند که در این باره تحقیق کرده اند-این عقیده است که ما باید برای ایجاد انگیزه در تغییر برای خودمان سخت باشیم.

برای قسمت دوم این مکالمه با ما همراه باشید.

مطالب مرتبط