قسمت دوم از دو
در پست قبلی سه عادت از هفت عادت “غیر منطقی” افراد بسیار منطقی را در نظر گرفتیم. در اینجا ما چهار مورد باقیمانده و همچنین چند پیشنهاد برای تشخیص عقل اصیل از غیرعقل را بررسی می کنیم.
۴. از خطراتی که اتفاق نمی افتد اجتناب می کنند
همانطور که بحث شد، یک فرد منطقی می تواند «غیرمنطقی» یا «پارانوئید» به نظر برسد، زیرا فکر می کند «غیر ممکن» ممکن است یا حتی (احتمالاً) درست است. نه تنها این، بلکه آنها همچنین برای کاهش خطراتی که در واقع هرگز اتفاق نمیافتند، اقدام خواهند کرد.
این به این دلیل است که نظریه پیشرو ما در مورد تصمیم گیری منطقی ادعا می کند که ما باید تصمیم گیری کنیم نه فقط بر اساس محتمل یا غیرمحتمل بودن نتایج، بلکه بر اساس به اصطلاح. مطلوبیت مورد انتظار از این نتایج، که در آن مطلوبیت مورد انتظار یک نتیجه حاصل هم احتمال آن و هم خوب یا بد بودن آن است.
این گاهی اوقات به این معنی است که اگر احتمال وقوع اتفاق بدی وجود ندارد، باید از تصمیم گیری اجتناب کنیم. برای مثال، اجتناب از بازی رولت روسی حتی اگر بعید است که اسلحه گلوله شلیک کند، می تواند منطقی باشد، فقط به این دلیل که احتمال شلیک گلوله وجود ندارد. خیلی بد که این نتیجه مطلوبیت منفی مورد انتظار بالایی دارد.
به همین ترتیب، برای بسیاری از تصمیمات دیگر در زندگی، ممکن است منطقی باشد که از تصمیم گیری ها در صورتی که پیامدهای نامحتمل و به اندازه کافی بد دارند، اجتناب کنیم. در نتیجه این بدان معنی است که یک فرد منطقی اغلب می تواند برای جلوگیری از بسیاری از خطرات که هرگز واقعاً اتفاق نمی افتد، اقدام کند.
اما همانطور که میدانیم، مردم غالباً خوب بودن یک تصمیم را بر اساس نتیجه آن ارزیابی میکنند و اگر اتفاق بد رخ ندهد، افراد عادی ممکن است آن تصمیم را «غیر منطقی» ارزیابی کنند.
این نوع چیزها نیز ممکن است اغلب اتفاق بیفتد. به عنوان مثال، اگر برای هر پیامد بسیار منفی با احتمال ۱۰ درصد و تصمیم گیرندگان منطقی از آن اجتناب کنند، از نتایج منفی که به سادگی در ۹۰ درصد مواقع اتفاق نمیافتند اجتناب میکنند و به طور بالقوه آنها را کاملا غیرمنطقی میکند. .
وضعیت حتی بدتر میشود اگر ارزیاب دارای «قطعیت نامطلوب» باشد که قبلاً در نظر گرفتیم، و نتیجه نه تنها اتفاق نمیافتد، بلکه به نظر میرسد که از دیدگاه ارزیاب همیشه «غیر ممکن» بوده است.
۵. آنها به دنبال فرصت هایی هستند که شکست می خورند
اما همین اخلاق برای تصمیماتی که از ریسک اجتناب می کنند و برای تصمیماتی که پاداش را دنبال می کنند صادق است. به عنوان مثال، یک تصمیم گیرنده منطقی ممکن است پیشنهاد شغلی شگفت انگیزی را بپذیرد که تنها ۱۰ درصد شانس ادامه کار را دارد، در صورتی که امکان ادامه کار به اندازه کافی خوب باشد. اما مطمئناً، تصمیم به پذیرش آن شغل ۹۰ درصد احتمال دارد که منجر به بیکاری شود، به طور بالقوه در صورت وقوع احتمالی، تصمیم گیری دوباره مانند یک “شکست” به نظر می رسد.
به طور کلیتر، یک تصمیمگیر منطقی اگر گزینهها به اندازه کافی خوب باشند، گزینههای مخاطرهآمیز با احتمال شکست ۹۰ درصدی را دنبال میکند: این مانند خرید یک بلیط بختآزمایی با احتمال ۱۰ درصد برنده شدن است، اما با پاداش کافی بالا.
اما باز هم، تصمیم گیرنده منطقی می تواند در ۹۰ درصد مواردی که این تصمیمات منجر به نتایجی کمتر از ایده آل می شود، بسیار «غیر منطقی» به نظر برسد.
در هر صورت، وجه اشتراک این عادت و عادت قبلی این است که تصمیم گیری منطقی مستلزم اتخاذ تصمیماتی است که به بهترین نتایج منجر شود. در مورد بسیاری از تصمیمات در دراز مدت، اما انسان ها اغلب استراتژی های تصمیم گیری را بر اساس ارزیابی می کنند فقط در موارد یکباره.
۶. اغلب غیر منطقی هستند
با وجود این، مسلماً هر فرد واقع بین که تا حدی که می تواند منطقی باشد، هنوز هم تا حدودی واقعاً غیرمنطقی خواهد بود. این به این دلیل است که نظریه غالب ما در مورد قضاوت و تصمیم گیری-نظریه فرآیند دوگانه– مستلزم این است که در حالی که ما اغلب قضاوت ها و تصمیمات انعکاسی می گیریم، موقعیت های بی شماری وجود دارد که انجام نمی دهیم و به سادگی نمی توانیم.
در عوض، ادبیات معمولاً تأیید می کند که همه از مجموعه ای از اصطلاحات استفاده می کنند اکتشافی برای قضاوت و تصمیم گیری که – در حالی که اغلب کافی است – اغلب منجر به نتایج غیربهینه نیز می شود. در نتیجه، حتی اگر کسی تا حدی که میتوانست منطقی بود، باز هم قضاوتها و تصمیمات غیرمنطقی را در زمینههای بیشمار دیگری اتخاذ میکرد، جایی که نمیتوان از او انتظار داشت که بر تواناییهای بازتابیتر خود تکیه کند.
خواندن های ضروری تصمیم گیری
اگر ما صرفاً بر این زمینههای غیر انعکاسی تمرکز کنیم، تصور نادرستی از منطقی بودن کلی آنها به دست خواهیم آورد.
۷. آنها کارهایی انجام می دهند که اغلب “دیوانه” یا “غیر متعارف” هستند.
تمام افکار قبلی مستلزم این است که افراد منطقی ممکن است کارهایی را انجام دهند که طبق استانداردهای رایج “دیوانه” یا “غیر متعارف” به نظر می رسد: آنها ممکن است به چیزهای به ظاهر غیرممکن اعتقاد داشته باشند، برای کاهش خطراتی که هرگز اتفاق نمی افتد عمل کنند، یا فرصت هایی را دنبال کنند که هرگز محقق نمی شوند، و به همین ترتیب این ممکن است خود را در عادات، باورهای عجیب و غریب یا به طرق دیگر نشان دهد.
اما این نباید خیلی تعجب آور باشد. گذشته از همه اینها، تاریخ بشریت تاریخ اعمال رایجی است که نسلهای بعدی آن را غیرقابل توجیه یا غیرمنطقی ارزیابی میکنند. بخش بزرگی از بشریت زمانی بر این باور بودند که زمین مسطح است، زمین در مرکز جهان است، ظاهراً زنان برای رای دادن ناتوان یا نامناسب هستند و غیره.
آیا سرانجام در تکامل بشریت به اوج درک رسیدهایم، به نقطهای که در آن هر کاری که اکنون انجام میدهیم و میگوییم با معیارهای آینده کاملاً منطقی به نظر میرسد؟ اگر تاریخ چیز دیگری است، پس مطمئناً پاسخ «نه» است. اگر اینطور باشد، شاید «عقلان» واقعاً از بقیه جلوتر باشند – باور یا انجام کارهایی که با معیارهای رایج فعلی ما دیوانه یا غیرمنطقی به نظر میرسند.
است
چگونه عقل را از غیر منطقی تشخیص دهیم
امیدوارم گفته باشم که چقدر شهود آموزش ندیده ما در مورد عقلانی بودن ممکن است با آنچه واقعاً عقلانی است متفاوت باشد: آنچه که عقلانی است ممکن است “غیرمنطقی” به نظر برسد و بالعکس. در دنیایی که این شهودها ممکن است ما را به بیراهه بکشاند، پس چگونه می توانیم عقلانیت را از غیرمنطقی، دقیق را از نادرست، یا خرد را از فقدان خرد تشخیص دهیم؟
برخی از قوانین عمومی رایج ممکن است خیلی خوب کار نکنند. برای مثال، گاهی اوقات شواهد نشان نمیدهند که سالها تجربه، سن یا مدارک تحصیلی دقت را بهبود میبخشد، حداقل در حوزههایی مانند پیشبینی ژئوپلیتیک.
برخی از پیشنهادات تایید شده توسط شواهد:
پیشنهاد شماره ۱: اندازه گیری کالیبراسیون
ابتدا، کالیبراسیون قضاوتهایی را که به آنها اهمیت میدهید، ردیابی کنید، چه قضاوتهای شما یا دیگران. من چند ابزار و ایده برای نحوه انجام این کار در اینجا ارائه می کنم. این می تواند به ما کمک کند تا همه چیز را در چشم انداز قرار دهیم، از تمرکز بر روی موارد منفرد اجتناب کنیم و کالیبراسیون نادرست فراگیر را که می تواند بر تصمیم گیری ما تأثیر بگذارد، شناسایی کنیم. و همانطور که مطالعات دیگر نشان می دهد، دقت گذشته بزرگترین پیش بینی کننده دقت آینده است.
پیشنهاد شماره ۲: هنجارهای استدلال را بیاموزید
علاوه بر این، من یادگیری و تمرین هنجارهای مختلف استدلال را پیشنهاد می کنم. اینها شامل پیشنهادهای مبتنی بر شواهد برای شکلگیری قضاوتهای دقیقتر در کتاب من است قضاوت انسانمانند تمرین تفکر و تفکر باز فعال از نظر آماری. همچنین شامل هنجارهای دیگری مانند به اصطلاح “استدلال بیزی” می شود که می تواند قضاوت های دقیق تری در مورد مشکل مونتی هال و زمینه های بالقوه دیگر ایجاد کند، همانطور که من اینجا و اینجا بحث می کنم.
پیشنهاد شماره ۳: از نظر سودمندی مورد انتظار فکر کنید
در نهایت، هنگام ارزیابی منطقی بودن تصمیمات فردی، بر اساس نظریه مطلوبیت مورد انتظار فکر کنید. تئوری مطلوبیت مورد انتظار پیچیده است، اما در اینجا یک مقدمه بالقوه مفید برای آن وجود دارد (و از طرف مشاور دکترای سابق من – یک شخص واقعاً عالی!). اما به طور خلاصه، نظریه مطلوبیت مورد انتظار از ما میخواهد که بپرسیم مردم چه احتمالاتی را برای نتایج قائل هستند، چقدر برای آن نتایج ارزش قائل هستند و بر اساس نسخه ترجیحی من از آن، آیا احتمالات آنها کالیبره شده است و مقادیر آنها به نوعی از نظر عینی «درست» است یا خیر. ” سپس، میتوانیم بپرسیم که آیا آنها تصمیماتی میگیرند که در بلندمدت به بهترین نتایج ممکن منجر شود یا خیر.
به این روشها، فکر میکنم بهتر میتوانیم آنچه را که عقلانی است از آنچه در دنیایی نیست که در آن شهودمان میتواند ما را به بیراهه بکشاند، تشخیص دهیم.