از نظر تاریخی، افرادی که درگیریهای عاطفی داشتند اغلب برای شرایط خود سرزنش میشدند. به آسانی می توان سرزنش را در عباراتی مانند «خود خرابکاری»، «مقاومت» و «توجه جویی» دید که اتهامات ضمنی رفتارهای خودآگاهانه و نقص اخلاقی را به همراه دارد.
رویکردهای مترقی تر به دنبال عبور از این موضوع بوده اند. ما تا حد زیادی با درک رفتارها و واکنشها به عنوان پیامدهای عملکرد سیستم عصبیمان، مسائل مربوط به سلامت روان را از بین بردهایم.
با این حال، هنگام بحث درباره تروما، به نظر می رسد که آونگ به سمت مخالف طیف حرکت کرده است. امروزه، به یک فرد آسیب دیده، یا حتی فردی که تجربهای را پشت سر گذاشته است که آسیبزا تلقی میشود، بلافاصله وضعیت «قربانی» داده میشود و طوری با او رفتار میشود که گویی هیچ نقشی در مسائل عاطفی خود پس از این تجربه بازی نمیکند.
به نظر می رسد اسناد تروما از «همه چیز تقصیر شماست» به «هیچ چیز تقصیر شما نیست» تغییر کرده است. اما این نادیده میگیرد که چقدر مهم است که نسبت به رفاه خود احساس اختیار داشته باشید.
درست است که نحوه واکنش سیستم عصبی پس از احساس خطر بر چندین عملکرد بدن تأثیر میگذارد و میتواند باعث ایجاد احساس بیقراری، ترس و عدم کنترل بر واکنشهای هیجانی در افراد شود. با این حال، قرار نیست این تغییرات دائمی باشند یا به طور نامحدود ادامه داشته باشند. آنها واکنشهای محافظتی هستند، شبیه به ایجاد مخاط در طول حمله آنفولانزا، و لزوماً در دراز مدت کسی را قربانی نمیکنند.
انگ تاریخی که زمانی باعث می شد مردم احساس سرزنش کنند، خوشبختانه برای همیشه از بین رفته است. با این حال، مهم است که بر نقش عامل شخصی در روند بهبودی و حل تروما تأکید شود. احساس قربانی بودن می تواند باعث شود که افراد احساس درماندگی و وابستگی بیش از حد به شرایط بیرونی کنند، که به نوبه خود انعطاف پذیری آنها را کاهش می دهد و احساس اختیار آنها را کاهش می دهد. این ویژگیها، همراه با آنچه من در کتابم از آن به عنوان «عوامل آسیبرسان درونی» یاد میکنم آسیب دیدگی و پیامدهای آن، می تواند سیستم را مدت ها پس از رفع تهدید خارجی آسیب دیده نگه دارد.
این عوامل (تحریف، شکست، شرم، نشخوار فکری، و غیره) به مغز سیگنال میدهند که باید به شیوهای بیاثر، افراطی و مضر به کار خود ادامه دهد و سعی کند در برابر خطری که در این مرحله فقط در مغز وجود دارد محافظت کند. ذهن “قربانی”. با این حال، افراد آسیب دیده می توانند کارهای زیادی برای کاهش این آسیب و بازپس گیری کنترل بر عملکرد خود انجام دهند.
نقش اطلاعات غلط
شما ممکن است متوجه تمایل فزایندهای شده باشید که بسیاری از کشمکشها و فراز و نشیبهای عاطفی ما را به این موضوع نسبت میدهیم که چگونه والدین یا مراقبان ما ممکن است نیازهای ما را در دوران نوزادی برآورده نکرده باشند. علاوه بر این، برای نویسندگان رایج شده است که مبارزات عاطفی را به نظرات ناخوشایند، دستورالعمل های ناخواسته، قوانین سفت و سخت، سختی ها یا اقدامات غیر توافقی که توسط افراد تجربه می شود نسبت می دهند، و همه این شرایط را به عنوان “تروما” می نامند بدون اینکه ابتدا بررسی کنند که آیا علائم عاطفی طبیعی هستند یا خیر. واکنش به چالش های اجتناب ناپذیر، یا در صورت وجود پیامدهای واقعی پایدار.
تغییر به سمت “هیچ چیز تقصیر تو نیست” ممکن است ناشی از تاکید بیش از حد بر خود رویداد آسیب زا یا افسانه های متعددی باشد که ظاهر شده اند، مانند افسانه هایی که نشان می دهند تقریباً هر چیزی می تواند آسیب زا باشد، اینکه همه تحت تاثیر تجربیات آسیب زا هستند، یا اینکه سیستم های ما به ندرت به عقب برمی گردد این اطلاعات نادرست و تمایل به آسیب شناسی بیش از حد وقایع زندگی می تواند ذهنیت قربانی را تقویت کند و افراد را در الگوهای ناکارآمد نگه دارد.
چگونه داستان ترومایی خود را بازنویسی کنیم
در حالی که رویدادهای آسیب زا ممکن است بر افکار و رفتارهای ما تأثیر بگذارند، آنها مجبور نیستند دیدگاه ما را به زندگی دیکته کنند. با درک نقشی که ذهن، افکار، نگرش ها و باورهای ما در نحوه واکنش سیستم عصبی ما بازی می کند، می توانیم گام های پیشگیرانه ای به سمت ثبات عاطفی برداریم. در اینجا چند مفهوم وجود دارد که می تواند به ما در یادگیری نحوه انجام آن کمک کند.
انتساب: سرزنش کردن یا جستجوی اعتبار خارجی برای درد عاطفی کمک چندانی به بازگشت سیستم ما به تعادل نمی کند. در حالی که طبیعی است که خواهان تصدیق باشیم، تکیه صرف به منابع خارجی برای اصلاح کشمکشهای داخلی میتواند احساس ناتوانی در ما ایجاد کند. ذهنیت “هیچ چیز تقصیر تو نیست” می تواند به تیرگی روابط کمک کند. حقیقت جایی در این بین نهفته است. اذعان به تروما و تأثیرات آن ضروری است، اما شناخت ظرفیت خود برای رشد و تغییر نیز ضروری است. مغز می خواهد به تعادل برگردد اما به همکاری ما نیاز دارد. مسئولیت سلامتی و ثبات عاطفی ما به نفع ماست. پیدا کردن کسی که مقصر باشد کار نیست به جای تلاش برای حذف هر چیزی یا هر کسی که تصور می کنیم می تواند ما را تهدید کند، تمرکز بر روی کارهایی که می توانیم انجام دهیم تا احساس امنیت بیشتری کنیم، موثرتر است.
طرح واره “قربانی”: هنگامی که یک واکنش یا فکر خاص بارها و بارها تکرار می شود – مانند این که شما “محکوم” یا “شکسته” هستید، مغز الگوهای پایداری از فکر و رفتار ایجاد می کند. با گذشت زمان، مغز ما ممکن است به این باور برسد که آسیب دیده یا درمانده هستیم و باعث می شود که خودمان و روابطمان را از دریچه ترس، بی اعتمادی یا ناامیدی ببینیم. راه حل این است که آگاه باشیم آنچه به طور مکرر به خود می گوییم می تواند واقعیت ما را شکل دهد. تمرین خودگویی مثبت و امیدوارکننده به مغز ما این امکان را می دهد که به جای تقویت بدترین ها، به احتمالات بهتر ایمان بیاورد.
تمرین خاطرات آسیب زا: یکی از مهمترین راههایی که ذهن ما را در آسیبهای روحی گیر میکند، تکرار مداوم خاطرات دردناک است. هر چه بیشتر آنها را به یاد بیاوریم، مزاحم تر می شوند و مدت ها پس از گذشت رویداد آسیب زا بر افکار، احساسات و واکنش های ما تأثیر می گذارند. ذهن ممکن است به این خاطرات بچسبد و چرخه ای از تجربه مجدد ایجاد کند که حس قربانی بودن را تقویت می کند. برای شکستن این چرخه، مهم است که به یاد داشته باشیم که گذشته گذشته است و ما معماران آینده خود هستیم. تمرکز بر زمان حال و توانایی ما برای شکل دادن به آنچه بعدا می آید، کمک می کند تا روایت را از حالت قربانی شدن به امید و احتمالات تغییر دهیم.
احساس تحریف شده از خود: این باور که تروما ما را تعریف می کند می تواند سلامت روان ما را نیز مختل کند. وقتی با ناملایمات یا آسیب های عاطفی خیلی نزدیک می شویم، در خطر از دست دادن قدرت، انعطاف پذیری و ظرفیت رشد خود هستیم. این طرز فکر میتواند منجر به یک پیشگویی خودشکوفایی شود، جایی که ما ناخودآگاه تلاشهای خود را برای احساس امنیت لغو میکنیم، زیرا معتقدیم شایسته شادی یا بهبودی نیستیم. برای مقابله با این، میتوانیم لحظات گذشته را تمرین کنیم، زمانی که بر موانع غلبه کردهایم، راههایی را برای محافظت از خود در آینده تصور کنیم و اقداماتی را تصور کنیم که به ما احساس امنیت، شایستگی و مشارکت بیشتر میدهد.
اذعان به قدرت افکارمان به ما این امکان را میدهد که باورهای منفی و تحریفهای شناختی را که ما را در حالت رنج نگه میدارند به چالش بکشیم و راه را برای آیندهای قدرتمندتر و انعطافپذیرتر هموار کنیم.