۱۵:۰۰ - ۱۴۰۳/۰۴/۲۵

پریسا کربلایی حسنی در یادداشت اختصاصی نوشت:

درماندگی آموخته شده، شرایطی که برای زندگی خود انتخاب کرده ایم! / سبک تبیینی (خوشبینی و بدبینی)راهی برای فرار از درماندگی آموخته شده

درماندگی آموخته شده حالتی است که در آن فرد احساس می کند که هیچگونه کنترلی درباره محیط نمی تواند داشته باشد، شرایط در اختیار او نیست و برای تغییر شرایط هیچ توانایی ندارد. این مفهوم در ابتدا در خلال یک آزمایش شرطی سازی بر روی سگها به ذهن "س...

درماندگی آموخته شده، شرایطی که برای زندگی خود انتخاب کرده ایم! / سبک تبیینی (خوشبینی و بدبینی)راهی برای فرار از درماندگی آموخته شده

به گزارش پایگاه خبری تحلیلی اندیشه قرن،پریسا کربلایی حسنی در یادداشتی درباره درماندگی آموخته شده و اثرات مخرب آن بر زندگی انسان نوشت: درماندگی آموخته شده حالتی است که در آن فرد احساس می کند که هیچگونه کنترلی درباره محیط نمی تواند داشته باشد، شرایط در اختیار او نیست و برای تغییر شرایط هیچ توانایی ندارد. این مفهوم در ابتدا در خلال یک آزمایش شرطی سازی بر روی سگها به ذهن “سلیگمن” رسید‌.

در این آزمایش سگها به دو گروه تقسیم می‌شدند؛ گروه یک شوک الکتریکی دریافت می‌کردند و می‌توانستند با فشار دادن یک پدال شوک را متوقف کنند، گروه دو شوک دریافت می‌کردند و هیچ گونه امکانی برای متوقف کردن آن نداشتند. سپس این دو گروه سگ را در موقعیت دیگری قرار دادند؛ قفسی که توسط یک دیوار بسیار باریک به دو قسمت تقسیم شده بود. سگها را در قسمتی از قفس قرار می‌دادند که به آنها شوک وارد می‌شد. سگها می‌توانستند به راحتی با پریدن به قسمت مقابل قفس، از شوک خلاص شوند.

گروهی که در موقعیت قبلی با فشار دادن پدال، شوک را متوقف می‌کردند، در این موقعیت با پریدن به قسمت مقابل قفس به راحتی از شرایط آزاردهنده خلاص شدند. اما در کمال تعجب گروهی که در موقعیت قبلی به هیچ شکلی نمی‌توانستند شوک آزاردهنده را متوقف کنند در موقعیت جدید پس از یک تلاش بسیار کوتاه بر روی زمین افتادند، دست از تلاش برداشتند، زوزه کشیدند و هرگز گریختن از شوک را یاد نگرفتند، حتی زمانی که آزمایشگر، آنها را با غذا به این کار ترغیب می‌کرد.

در واقع آنها منفعل و درمانده شده بودند و برای تغییر دادن وضعیت خود تلاشی نمی کردند چون امیدی برای این که بتوانند شرایط را تغییر دهند نداشتند. به این حالت “درماندگی آموخته شده” گفته می‌شود.

آزمایش‌های مختلفی برای بررسی اینکه آیا درماندگی آموخته شده در انسان‌ها نیز دیده می‌شود یا خیر، انجام شده است. پژوهش‌ها وجود این حالت در انسان را نیز اثبات کردند. حتی برخی از پژوهش‌ها نتیجه گیری کردند که درماندگی آموخته شده از طریق مشاهده الگوهای درمانده نیز ایجاد می‌شود، مخصوصاً زمانی که آزمودنی‌ها بین خودشان و الگوها شباهت‌هایی را می‌دیدند.

پریسا کربلایی حسنی روانشناس کودک درماندگی آموخته شده، شرایطی که برای زندگی خود انتخاب کرده ایم! / سبک تبیینی (خوشبینی و بدبینی)راهی برای فرار از درماندگی آموخته شده

سبک تبیینی (خوشبینی و بدبینی)

مفهوم سبک تبیینی حاصل تلاش‌های سلیگمن برای گسترش دادن مفهوم درماندگی آموخته شده در انسان است. به اعتقاد سلیگمن فقط فقدان کنترل تحت شرایط درماندگی آموخته شده نیست که تأثیر بر سلامتی می گذارد، این موضوع نیز اهمیت دارد که چگونه این فقدان کنترل را برای خودمان توجیه می‌کنیم یا توضیح می دهیم.

سلیگمن نحوه توجیه کردن شرایط عدم کنترل را مفهوم “سبک تبیینی” نامید. سبک تبیینی خوش بینانه از درماندگی جلوگیری می‌کند و سبک تبیینی بدبینانه، درماندگی را به تمام جنبه های زندگی تعمیم می‌دهد. خوش بین‌ها افرادی هستند که انتظار دارند در زندگی اتفاقات خوبی برای آنها بیفتد و بدبین‌ها افرادی هستند که انتظار دارند در همه زمینه ها اتفاقات بدی برایشان بیفتد. پژوهش‌ها نشان دادند که خوشبین‌ها احتمالاً بیشتر از بدبین‌ها عمر می‌کنند. همچنین خوشبین‌ها بیشتر از سلامتیشان مراقبت می‌کنند.

روشن است که تجربیات زندگی استرس زا می‌تواند افراد را به سمت بدبینی سوق دهند. خوشبینی و بدبینی بر کارکردهای شناختی نیز تأثیر می‌گذارند. افراد بدبین بیشتر به محرک‌های منفی توجه می‌کنند، در حالی که افراد خوشبین بیشتر به محرکهای مثبت توجه می‌کنند.

سبک تبیینی خوش بینانه افراطی همیشه ارزشمند نیست. برخی افراد به واسطه خوش بینی افراطی نظر غیر واقع بینانه ای درباره آسیب رفتارشان دارند. برای مثال: ممکن است که آنها در سیگار کشیدن، مصرف الکل یا مصرف مواد مخدر زیاده روی کنند و با وجود اینکه می‌دانند که همه این رفتارها برای سلامتی مضر هستند، به خودشان می‌گویند که چون من نگرش مثبتی دارم این رفتارها به من صدمه نمی‌زنند.

سلیگمن افسردگی را اوج بدبینی نامید. به اعتقاد سلیگمن و طبق پژوهش‌های تجربی گسترده او، ارتباط زیادی بین درماندگی آموخته شده و افسردگی وجود دارد. به اعتقاد سلیگمن تفاوت مهم بین افرادی که از افسردگی موقتی بهبود می یابند و آنهایی که بهبود نمی یابند سبک تبیینی آنهاست. سلیگمن نوشت «سبک تبیینی بدبینانه»، درماندگی آموخته شده را از کوتاه مدت و موضعی به بلندمدت و کلی تغییر می‌دهد. وقتی کسی که شکست می‌خورد بدبین باشد درماندگی آموخته شده به افسردگی تمام عیار تبدیل می‌شود. در خوش بینها، شکست فقط یک ناامیدی مختصر ایجاد می‌کند. علاوه بر این افراد بدبین موقعیت‌های منفی را با لحنی شخصی و فراگیر توجیه می‌کنند، برای مثال می‌گویند: «من هیچ وقت نمی‌توانم در هیچ کاری موفق شوم». به طور کلی سبک تبیینی
افرادی که افسردگی مداوم دارند؛ منفی، کلی، شخصی و فراگیر است.

پایان/*

اندیشه قرن را در ایتا دنبال کنید

اندیشه قرن را در تلگرام دنبال کنید

مطالب مرتبط