منبع: Martin Novak/Shutterstock
این تابستان بچههایم را برای دیدن فیلم Inside Out 2 بردم، فکر میکردم که درگیر داستان خوششانس دیگری درباره زندگی عاطفی یک کودک خردسال هستم. اگرچه قطعاً لحظات خوشی وجود داشت، اما داستان کمتر بر روی شخصیت اصلی جوی متمرکز بود و بیشتر بر روی یک گروه کاملاً جدید از شخصیتها تمرکز داشت – مانند اضطراب، خجالت و حسادت—که وقتی شخصیت اصلی، رایلی، وارد آزمایشها و مصیبتهای نوجوانی. همانطور که رایلی این احساسات جدید را احساس می کند، خوشبختی کنار گذاشته می شود تا جایی برای اضطراب نوجوان باز شود. وقتی میدیدم که بچههای ۶ و ۹ سالهام این پیام را دریافت میکردند، از قبل گریهام به خاطر ناله جوی میریخت: «حدس میزنم وقتی بزرگ میشوی این اتفاق میافتد. کمتر احساس شادی می کنید.”
اما آیا واقعاً با افزایش سن، شادی کمتری را تجربه می کنیم؟ اولین شهود قطعا بله بود. در این تابستان بارهای بیشماری بود که فرزندانم را تماشا میکردم که با خوشحالی در استخر شهر شنا میکردند، امواج را در اقیانوس میپریدند و خود را در شنها دفن میکردند. آرزو میکردم میتوانستم به همان اندازه که بچههایم در مورد این فعالیتهای فصلی معمولی هیجانزده میشوند، درباره هر چیزی هیجانزده شوم.
خوشبختانه، شهود من در مورد این چیزها اغلب اشتباه است.
دانشمندان به طور باورنکردنی به مطالعه تغییرات شادی یا آنچه که بهزیستی ذهنی میگویند در طول زمان علاقه دارند. بهزیستی ذهنی شامل شادی می شود، اما کمی فراتر از احساس ما در حال حاضر است و شامل ثبات بیشتر است. و محققان مختلف تئوری های مختلفی را در مورد اینکه چه اتفاقی برای خوشبختی و رفاه با افزایش سن می افتد، ارائه کرده اند.
برخی از نظریه پردازان پیشنهاد می کنند که بیشتر در مورد شخصیت، و اینکه افراد شاد در طول زندگی شاد خواهند ماند، درست مانند افسرده میکنیم که احتمالاً افسرده میمانند. برخی دیگر بر این باورند که شادی در واقع با افزایش سن افزایش می یابد. به عنوان مثال، یک محقق معروف به نام لورا کارستنسن پیشنهاد کرده است که با افزایش سن، انگیزه بیشتری برای یافتن معنی در رویدادهای زندگی و تجربه هر چه بیشتر شادی قبل از مرگ پیدا می کنیم. بخش مرکزی این دیدگاه این است که ما به عنوان انسان، از زمان و این ایده که “زمان در حال تمام شدن است” بسیار آگاه هستیم، که ممکن است ما را به دنبال چیزهایی در زندگی ببرد که با افزایش سن ما را شادتر می کند. در حمایت از این ایده، کارستنسن و همکارانش دریافتهاند که سالمندان بیشتر نگران حال هستند تا آینده، و بر خلاف تصور عمومی، کمتر به گذشته فکر میکنند و در عوض در لحظه زندگی میکنند. آنها به طور کلی با افراد کمتری تعامل دارند، و باتری اجتماعی خود را برای افرادی که بیشتر می شناسند و دوست دارند ذخیره می کنند (برای بررسی به Carstensen et al., 1999 مراجعه کنید).
اگرچه این نظریه منطقی است، تحقیقات نشان داده است که ممکن است بیش از حد ساده باشد و تغییرات در شادی و رفاه ذهنی ممکن است منعکس کننده الگوهای پیچیده تری از تغییر باشد. به عنوان مثال، برخی از محققان گزارش کردهاند که شادی با بزرگتر شدن کودکان کاهش مییابد و با نزدیک شدن بزرگسالان به سالهای پایانی زندگی دوباره افزایش مییابد. یک مطالعه روی بیش از ۵۰۰۰۰۰ آمریکایی و اروپایی، شادی و رفاه را از اوایل دهه ۱۹۷۰ تا اوایل دهه ۲۰۰۰ بررسی کرد و گزارش داد که بهزیستی واقعاً از کودکی تا بزرگسالی، در میانسالی بین اواسط تا اواخر دهه ۴۰ به پایان می رسد، و سپس شروع به افزایش مجدد می کند تا سن پیری (Blanchflower & Oswald, 2008).
یک متاآنالیز جدیدتر از بیش از ۴۰۰ مطالعه، الگوی مشابه اما کمی پیچیدهتر را گزارش کرد. در این نمونه، رضایت از زندگی در نوجوانی (بین ۹ تا ۱۶ سالگی) کاهش یافته و سپس تا ۷۰ سالگی افزایش یافته است، تنها با یک رکود خفیف بین سنین ۴۰ تا ۵۰ سالگی (بوکر و همکاران، ۲۰۲۳). این مطالعه و دیگران گزارش دادند که پس از ۷۰ سالگی، بهزیستی مجدداً نسبت به تعدادی از عوامل کاهش می یابد. به عنوان مثال، در مطالعهای بر روی ۲۰۰۰ مرد در یک دوره ۲۲ ساله، محققان گزارش دادند که رضایت از زندگی در سن ۶۵ سالگی به اوج خود رسید و سپس با نزدیکتر شدن افراد به مرگ کاهش یافت. عوامل دیگری مانند وضعیت تاهل و سلامت جسمانی نیز نقش داشتند، که نشان میدهد برخی تفاوتهای ظریف وجود دارد، مانند ویژگیهای شخصیتی، تغییرات عمده زندگی، جنس و وضعیت اجتماعی-اقتصادی می پردازد (Mroczek & Spiro، ۲۰۰۵).
در مجموع، در حالی که این مجموعه تحقیقات کمی مختلط است، دو چیز به نظر واضح است: ما ممکن است در گذر زمان از برخی جهات شادی کمتری را تجربه کنیم، اما در بدترین حالت، باید شروع به چرخش در جایی کند. در میانسالی، زمانی که شادی دوباره شروع به افزایش می کند. وقتی به آن فکر میکنید، این واقعاً بسیار منطقی است: ما با افزایش سن بخشی از لذتی را که در کودکی تجربه کردهایم از دست میدهیم، بهویژه زمانی که در دوران بزرگسالی با تثبیت خود در یک شغل، داشتن خانواده و مقابله با بدهی می پردازد. اما در نهایت برای بسیاری از مردم خود را تغییر می دهد. اکثر دوستان من اکنون میانسال، و من می توانم افزایش شادی آنها را در آغاز ببینم. ما ناامنی های جوانی مان را رها کرده ایم و در پوست خودمان راحت هستیم. ما فرزندانمان را داشتهایم و تماشا کردهایم که آنقدر بزرگ میشوند تا کمی استقلال داشته باشند. ما مشاغل خود را تثبیت کردهایم، روالهای روزمرهمان را تنظیم کردهایم، و دوستان قدیمیای که باید به آنها مراجعه کنیم. بنابراین شاید در حالی که با بزرگ شدن، شادی کمتری را تجربه می کنیم، همه ما می توانیم امیدوار باشیم که با پیر شدن به ما بازگردد.
منبع